کارآموز یا والنتیر
سلام . مدام داره فاصلۀ بین پست هام بیشتر و بیشتر میشه و هر کاری میکنم که زمانی واسه نوشتن پیدا کنم نمیشه انگار . دلم گاهی خیلی واسه نوشتن تنگ میشه ولی زندگی دست و پای آدمو بد جوری میبنده .
خوب آخرین اخبار کاری اینکه وضعیتم از کارآموز به داوطلب تغییر کرد . یعنی دورۀ کارآموزیم تمام شد و به خواست خودم به عنوان داوطلب ادامه میدم . اینطوری هم به دانسته هام اضافه میشه و هم طول تجربۀ کانادایی رزومه ام . دیگه به صورت خیلی جدی دارم برای شغلهای مختلف درخواست میفرستم . البته الآن چون انتهای سال مالی اینجاست بنابراین در یکی دو ماه آینده به احتمال زیاد هیچ استخدامی ندارن . ولی بعد از آوریل دیگه میتونن نیروی جدید بگیرن . گاهی فکر میکنم این جاهایی که رزومه میفرستم و اینها زمان استخدامشون نیست ، در واقع دارم رزومه و اپلیکیشنم رو هدر میدم چون بعدش که دیگه دوباره نمیشه بفرستم . نمیدونم شاید باید دست نگهدارم و درست آخر سال مالی بفرستم .
هوا هم که بازی داره ، البته دیگه تجربه کردیم که به هوای ویندزور نمیشه اعتماد کرد چون توی چند ساعت ، یهویی میبینی ده بیست درجه اختلاف دما پیدا شد !! الآن تقریباً بهاری به حساب میاد ولی معلوم نیست یه ساعت دیگه اوضاع چطوری باشه . من متغیر تر از هوای ویندزور توی عمرم ندیدم . ببین تو رو خدا کارمون به کجا رسیده که منهای دو درجه به نظرم بهاری میاد !! ولی انقدر اینجا هوای زیر ده و پونزده دیدم که منهای دو درجه باعث میشه کلامو بندازم هوا .
میخوام امروز در مورد خدمات و سرویسهایی که موسسۀ ما ارائه میده براتون بنویسم . البته نسل مهاجرین ایرانی ویندزور معمولاً توی ردۀ سنی دانشجویی هستن و عدۀ مهاجرین سن بالا مثل من ( یعنی هجده سال منظورمه ، خوب حالا که چی ؟ ) خیلی کمه ، بنابراین مشتری واسه موسسۀ آلزایمر توی ماها پیدا نمیشه و اینی که مینویسم بازم برای گروه " اطلاعات ویندزور " وبلاگمه .
این موسسه با دو نوع خدمات " در محل " و " در موسسه " به کسانی که " Dementia " یا به قول معروف مشکلاتی با کلۀ مبارک دارن سرویس دهی میکنه که نامی ترین عضو این گروه همون آلزایمره . باور کنین انقدر این روزها سرم شلوغه که گاهی به نظرم میاد به جای کارمند داوطلب باید برم توی بخش بیماران روزانه و اونجا خودم سرویس بگیرم بسکه حواسم پرته تازگیها و همه چیز یادم میره . یعنی خودم بیشتر از همه با " کلۀ مبارکم " مشکل دارم . نمونه اش اینکه دو ماهه قراره به دوست عزیزی توی تورنتو زنگ بزنم . مدام خودش محبت داره ولی من آلزایمری با اینکه تلفنشو صد جا گذاشتم جلوی چشمم از روی دسک تاپ بگیر تا روی در یخجال ولی بازم شب میشه و یادم میاد که ای واااااااااااای من بازم بهش زنگ نزدم . البته خدائی در طول هفته واقعاً برام سخته چون غروب عین زامبی میرسم خونه و تا آخر شب کلی بدو بدو دارم ولی آخر هفته ها باید یاعلی بگم ولی چکار کنم آقا ، با کله ام مشکل دارم دیگه ! دیگه امروز حتماً حتماً حتماً . اگه یادم رفت شماها یادم بندازین تو رو خدا . پریروزها براش نوشتم اگه پای پیاده میومدم تورنتو که رو در رو صحبت کنیم تا الآن رسیده بودم .
خوب از موسسه میگفتم ، خدماتی که توی خونه به مشتری ارائه میدن شامل مشاوره و رسوندن داروها و در موارد خاص نگهداری ساعتی میشه البته به شرطی که از مشتریها و بیماران خودشون باشه . سرویس توی موسسه هم اینطوریه که یه سالن بزرگ خیلی خوشگل دارن با کلی مبل و تلویزیون و شومینه و لوازم سرگرمی و خلاصه یه کلوب دوست داشتنی از تمام لوازم تفریحی سن بالاهای هجده ساله حتی تا میز بیلیارد ، کسانی میان عزیزانشون رو ثبت نام میکنن و از صبح تا عصر اینجا میذارن . متخصصین و مشاورها و کارمندهای دوره دیده در این چند ساعت از این آدمهای طفلکی نه تنها نگهداری میکنن بلکه بهشون آموزشهای لازم برای فعال نگهداشتن فکر و حافظه شون هم میدن . مثلاً موسیقی و آواز یا نقاشی و طراجی یا ورزش و رقص ، خلاصه نمیذارن که اینها بیکار بمونن . ماه پیش واسشون معلم رقص سامبا آورده بودن ، انقدر بامزه بود تلاش این بنده خداها واسه رقصیدن ولی بعد از اتمام کلاس چنان روحیه و حس مثبتی داشتن که بیا و ببین .
البته نرخ موسسه بالاست و دولتی نیست . مراکز دولتی هم برای این مشکل وجود داره که وابسته به بیمارستانهاست اما تا جایی که خبر دارم هر روز و هر ساعت سرویس دهی ندارن و ظاهراً اینجا که در شهرهای انتاریو شعب دیگری هم داره ( بخشی از کارهای حسابداری شعبۀ چتم و سارنیا رو ما انجام میدیم ) تنها جائیه که روزانه هشت ساعت خدمات همیشگی داره . اینطور بگیم که دو بار توی عمرمون میریم مهد کودک ، یه بار توی پنج سالگی و یه بار توی " هجده سالگی " . به خدا میدونم آخر و عاقبت خودمم اینجاست . انقدر با همکارای جوونم خوب رفتار میکنم چون میترسم آخرش یه روزی بیفتم زیر دست اینها .
همونطور که قبلاً هم نوشتم و دوست خوبمون ( پرندۀ مهاجر ) حرف منو تکمیل کرد ، نرخ خیرات به این موسسه هم خیلی بالاست که بخشی از این خیرات که پرداخت کننده اش از ما رسید خواسته برای مالیاتش منظور میشه و بخش دیگرش که خیرات دهنده اعلام میکنه احتیاج به ارسال رسید نیست ، دیگه ثبت نام واسه اتوبوس مستقیم به بهشته و ربطی به مالیاتش نداره . نگهداری این بنده خداها روزی شصت تا هشتاد دلار به اضافۀ صبحانه و نهاره . البته طبق شرایطی دولت در پرداخت این هزینه بهشون کمک میکنه وقتی خانواده کم درآمد باشن . یعنی درصد پرداخت شهریۀ بیماران بستگی به شرایط مالی اونها داره . کمکهای دولتی گاهی تا حتی صد در صد هزینه رو پوشش میده . اینجا کلی داوطلب مشغول به کار داره ( یکی اش خودم ) که در بخشهای مختلف کمک میکنن ، از آشپزخونه بگیر تا قسمت کارگزینی مثلاً . قراره از هفتۀ دیگه شادان هم بعد مدرسه بیاد همینجا کمک کنه و غروب با هم برگردیم خونه . میخواد برای پروندۀ تحصیلیش " کردیت " که براتون نوشته بودم جمع کنه . تا الآن نزدیک سیصد ساعت کردیت داره و اگه به یه حد نصابی برسه حتی برای دانشگاه میتونه اسکالر شیپ بگیره . جالبه ، نه ؟
دیگه چی بگم ؟ آهان برای جمع آوری اعانات و تبلیغ و کسب مشتری هم برنامه های مختلف میذارن که یکی اش هفته دیگه است . البته قیمت بلیطش ترسناکه یعنی نفری صد دلار ! من اولش که اگهی رو دیدم گفتم چه خوب ، چند تا بلیط خودم بگیرم که دسته جمعی بریم ، بعد که دیدم نفری صد دلاره برق از کله ام پرید یعنی نصف یه سفر اروپا بگو ! البته برنامه شش ساعته و شامل بالماسکه و شام و بساط به به و چه چه خواننده و نوازنده و اینها .... جای ما خالی ، اگر چه که اگه میرفتم باید یه لباس پنگوئنی ، کدو حلوایی ، چیزی تهیه میکردم که توش جا بشم ، ها ؟ چیه ؟ خیال کردین میخواستم لباس زیبای خفته بپوشم ؟ به هر حال بنده پونصد دلار پول طفلکی اضافه ندارم که خرج تفریحااااااااااات کنم ، حالا به شکل پرنسس والت دیزنی یا کدو قلقله زن .
ضمناً W.E.S.T هم یه برنامه ای رو اعلام کرده . روز هشتم مارچ که روز بین المللی زنه ، قراره توی سالن کرایسلر برنامه بذارن که شامل شام هم میشه . بلیط این برنامه برای عموم هفتاد و پنج دلار و واسه شاگردان وست چهل دلاره .
راستی گفتم بهتون که اگه قبل از تابعیت یعنی در دوران اقامت ، توی همین موسسۀ وست ، برای سرویس شغل یابی دولتی ثبت نام کنین حتی بعد تابعیت هم بهتون سرویس میدن ؟ اگه بعد از دریافت کارت تابعیت کمک لازم داشته باشین دیگه مجانی نیست ، یعنی از کلاس زبان بگیر تا همین شغل یابی دیگه باید براش هزینه پرداخت کنین ولی اگه از قبل ثبت نام کرده باشین ، تا زمانی که شغل پیدا کنین ازتون حمایت میکنن و ربطی به موقعیت مهاجرتی شما نداره . خود شهرداری هم سرویس شغلیابی داره ولی نمیدونم بعد تابعیت هم خدمات رایگان ارائه بدن یا نه ، تحقیق میکنم و واستون مینویسم .
خوب دیگه واسه امروز بسته ، خیلی حرف دارم ولی خیلی هم کار دارم . باید واسه روزهای آینده غذا درست کنم و فردا هم مهمون دارم و کلی کار خیاطی و ...... ببخشین . انگار رویا بود یه زمانی که آدم بودم و وقتی داشتم برای خودم ، فعلاً خداحافظ .