گزارش اولین پاروکشی ما با پارو برقی
سلام . اومدم گزارش اولین روز استفاده از پاروی برقی عزیز گرامی رو بهتون بدم
امروز صبح که از خواب بلند شدیم ، دیدم عمو سرما همچین مستفیضمون کرده که دیگه نمیتونیم بگیم هنوز زمستون نیومده . بعد از صبحانه و کمی کار خونه ، با آذین دو تایی رفتیم سراغ پارو برقی . تا الآن هرچی هم که برف اومده بود ، انقدر کم و سبک بود که زودی آب میشد . این بار طوری بود که دیگه نوبت به هنرنمایی پارو برقی رسید.
رفتیم توی پارکینگ و با سلام و صلوات از جعبه درش آوردیم ، یه خورده ماجرا داشت واسه راه اندازی که فلان دسته باید فلان طور وصل بشه و این پیچ به اونجا بسته شه و سیمش اینطور و اونطور بشه و خلاصه انجام و تمام شدو این مقام معظم با تمام هیبتت خوشگلش ایستاد جلوی ما ، آماده واسه کار.
ایشون از مارک Snow Joe SJ620 هستن ، همین شکلی و همین رنگی:
سیم سیار رو برداشتیم و رفتیم بیرون . از شما چه پنهان کلی هیجان داشتیم که الآن چه اتفاقی میفته . سیم رو وصل کردیم و افتخار اولین حرکت به دخملم رسید . ایشون وسط حیاط ایستاده بود و بنده در دست راست ایشون و پاروبرقی . با روشن شدن کلید حرکت و یک فشار کوچک به سمت جلو ، عملیات هیجان انگیز پاک کردن یک خط عبور از وسط برف شروع شد و ……؟ بعله جهت باد به سمت راست و بنده هم که یادتونه کجا ایستاده بودم و همینقدر بگم چون با لبخند داشتم ماجرا رو نگاه میکردم و اصلاً متوجه عمق خطر نبودم ، هورای شادمانانۀ من با هجوم یه عالمه برف به سمت صورتم خفه شد . تا توی عمق شال گردن و یقه ام برف پر شد و ایضاً دهنم ، به سرفه افتادم و همزمان هم هنوز داشتم قهقهه میزدم . تازه متوجه شدیم که این ماشین بنده خدا خودش عقل نداره که برف رو کجا بریزه و ما باید جهت حرکت و لولۀ پرتاب برف رو با توجه به باد تنظیم کنیم وگرنه یا خودمون برف میخوریم یا عین لورل هاردی ، برف رو میریزیم همونجایی که پاک کردیم . بنابراین خیلی خانمانه و با تدبیر مسیر حرکت رو تعیین و جهت لولۀ پرتاب رو تنظیم کردیم که دیگه خودمون به خودمون نخندیم.
ولی آخرین باری که دور از چشم مادرم برف خورده بودم به نظرم هفت هشت سالم بود . تجربۀ بامزه ای بود بعد چهل و اندی سال :)
آقا قربون ادیسون و سازندۀ هر چی دستگاه اتوماتیکه . یعنی زندگی شیرین میشود اساسی . یعنی فکر کن قام قام کنه ، راه بره و خودش برفو واست پاک کنه ؟ آااای چه راحت شدیم ، من که خدائیش تا به حال برف پارو نکرده بودم . همیشه کار آقای شوهر بود ولی میدیدم گاهی چقدر زیاد و سخت میشه و دلم واسش میسوخت که توی این سرما باید بره بیرون و راهو واسه ما تمیز کنه . خوب خدا رو شکر که سر پیری این اختراع رو کشف کردیم و خریدیم.
به هر حال ما دو تا با کلی شوخی و بازی ، برفها رو پارو کردیم و برگشتیم خونه . البته از شدت بارش بگم که نشون به اون نشونی ، به فاصلۀ یک ساعت دوباره تمام مسیرهایی که پاک کرده بودیم پر شدن ولی چه باک ؟ ما دیگه یه پارو برقی خوشگل قدر قدرت داریم که از پاروکشی نترسیم. از الآن با شادان تصمیم گرفتیم که آخر شب یه دور دیگه بریم پاک کنیم که واسه صبح سنگین نباشه . اگه تا الآن نخریدین ، حتماً اقدام کنین، ما که راضی هستیم و یادتون نره که به روح پدر و مادر سازنده اش و من خدا بیامرزی بفرستین.
راستی واسه غیر ویندزوریها بگم که امروز و الآن هوا شناسی ویندزور میگه احساس دما ده درجه زیر صفره و تا آخر شب قراره به منفی پونزده درجه برسه . فردا شب هم میرسه به بیست و دو درجه زیر صفر . ما طفلکی های شجاعی هستیم ، نه ؟ لازم نیست بیایین بگین که قطب شمال چهل پنجاه درجه سردتر ازاینجاست ، خودم میدونم ولی واسه من سرمایی همین هم قطب شماله . امروز داشتم تصمیم میگرفتم که با چی برم بیرون که مرحوم نشم . آخرش بعد امتحان کردن هزار تا لباس ، اینها تصویب شد : شلوار پشم شیشه دار آقای شوهر که واسه کوه میپوشه ( مدیونین اگه فکر کنین مال خودم برام کوچیک شده ) دو تا پلوور پشمی کلفت ، دو تا جوراب و یه کاپشن پدر مادر دار ، شال و دستکش و کلاه . اگه دارین میخندین نفرین میکنم هوای شهر شما هم بشه بیست و دو درجه زیر صفر.
الآن آذین طفلکی رفته سر کار تا آخر شب . کاش میشد برم سر راه دخترم رو تا دم محل کار براش پارو بکشم ، یا کولش کنم ببرمش ، طفلی بچه ام ، قیافۀ هوای بیرون خیلی بده . تازه باید آخر شب توی همین هوا پیاده برگرده خونه . بهش گفتم مهم نیست که نزدیکه ، با ماشین برو. گفت خطرناکه . راست میگه ، نمیدونم چرا شهرداری نیومده مثل همیشه خیابونها رو پاک کنه . دارم فکر میکنم نکنه بازم رفتن تو اعتصاب . به هر حال کانادا جزو کشورهای همیشه در اعتصابه . همین اخیراً اعتصاب کارگرهای کارخونه Heinz رو داشتیم ، شاید شهرداری هم اضافه شده من خبر ندارم . من یک شایعه پراکن خبیث میباشم ، خودم اعتراف کردم دیگه.
پی نوشت : یه سایت فارسی بسیار عالی ورزش و تغذیه پیدا کردم و خودم عضو شدم . یه برنامۀ رژیم با توجه به وضعیت بدنی برام فرستادن ، در عین حال یه وسیلۀ ورزشی هم زیرزمین داشتیم که از وقتی خونه رو خریدیم اونجا به دیوار نصب بود و ما نمیدونستیم اسمش چیه و چه کاره است ، من عکسش رو برای این سایت فرستادم و بلافاصله بهم جواب دقیق و با جزئیات دادن که با این موجود چطوری کار کنم . خلاصه میخوام بگم که سایتشون خیلی مفید و فعاله . گروه گردانندۀ سایت همه متخصص هستن و علمی برخورد میکنن . من که خیلی راضیم . مقاله های خوبی هم دارن . خلاصه سر بزنین به دردتون میخوره . البته من که باربی هستم و فقط از سر تفنن دارم به رژیم و ورزش فکر میکنم ، شماها که چاقالو تشریف دارین به این سایت نیاز دارین .
پی نوشت بعدی/ فردا بعد از ظهر : یه بار ظهر پارو زدم و الآن هم رفتم یه دور دیگه ، به فاصلۀ دو سه ساعت ، بیست سی سانت برف اومده بود دوباره . جلوی در گاراژ چنان بالا اومده بود که نردۀ حیاط گیر کرده بود و باز نمیشد . از در پارکینگ اومدم بیرون و دستگاه رو راه انداختم . واقعاً از ته دل راضیم از این خرید . تمام جلوی پارکینگمون که دو قلوئه و تمام پیاده روهای مربوط به خودمون ، تمام حیاط ، تمام راههای جلوی خونه به خیابون همه در عرض نیم ساعت بدون کمترین فشاری به بدن ، تنها مشکلم از حماقت همیشگی خودم بود که طبق معمول یادم رفت کرم بزنم و صورتم دوباره سوخت . من سالی یه بار به قدرتی خدا یادم بره ، صورتم چنان میسوزه که تمام سال دیگه لازم نیست آرایش کنم ، لپهام عین دختر دهاتیها همیشه قرمز میمونه . الآن هم هنوز صورتم سر و بیحسه . اینم حواسه من دارم ؟ حواسم به بند کفش شادانم هست ولی خودمو یادم میره . ای بابا !!