غرغرهای همیشگی
سلام . یه دوست ایتالیایی دارم که خیلی نکته مشترک با هم داریم و کلی موضوع توی دنیا میشناسیم که دوست داریم با هم در موردش حرف بزنیم . از موسیقی و فیلم بگیر تا شهرداریهای تهران و ویندزور و کامپوباسو که دوستم اونجا زندگی میکنه . هر از چندی که تنبلی به جفتمون اجازه بده برای هم نامه های آدم حسابی مینویسیم . مختصر بگم که نامه زیر چهار پنج صفحه به نظر ما مفت نمیارزه . مگه سک سک بازی میکنی ؟
بدی ماجرا اینه که اگه بخوام نامه آدم حسابی بنویسم مستلزم یه عالمه وقت و یه عالمه حوصله است که کو ؟ کجاست ؟ خلاصه واسه همینه که خیلی دیر به دیر به همدیگه جواب میدیم و از هم دلخور نمیشیم . هر نامه اش که میاد بسکه طولانیه شش سال طول میکشه تا بخونمش و شش سال تا به همه حرفهاش جواب بدم . خلاصه بگذریم .
چندی پیش یه نامه ازش داشتم . بعد از نوشتن اینکه چقدر از خوندن زبان فارسی هیجان زده است ( تبلیغ فرهنگی رو آفرین ) ( تازه براش یه کتاب فارسی در سفر هم گرفتم و فرستادم ) و کلی حرفهای جالب دیگه از ماجرایی که دیروز براشون پیش اومده بود شکایت کرد . گویا یه روز قبل از نامه نویسی ، یکی از همسایه ها زنگ اینها رو زده بوده و بهشون خبر داده بود که از بالکن خونه یکی دیگه از همسایه ها داره آب میریزه روی طبقه پایین . همگی رفتن سراغ ساکن خونه ولی هر چی در زدن طرف باز نکرده ولی بلافاصله آب ریزش قطع شده ! بعدش که پیداش کردن و اعتراض کردن که ماجرا چی بود و زندگی یارو طبقه پایینی رو سیل برد و .... طرف گفت چهار دیواری اختیاری ( خوب حالا به ایتالیایی )
گاهی فکر میکنم چرا اینطوریه ؟ یعنی چرا بعضی ها مراعات زندگی جمعی رو ندارن ؟ بعد ذهنم کشیده شد به اینکه توی ایران هم همینطوره . ما ملت بارها و بارها با همسایه هامون درگیر میشیم . گاهی این درگیری کوچکه و بالاخره یکی کوتاه میاد و ختم به خیر میشه و گاهی ملت به کلانتری و دادگاه هم کشیده میشن .
اکثرا" داخل خونه هامون گلدون داریم و روزی هشتاد دفعه با آب مقطر و شیر برگهاشو برق میندازیم ولی بیا قرار بذار که آقا هر روز یه نفر گلهای باغچه رو آب بده . اگه کسی گوش داد من اسمم رو عوض میکنم .
یا اینکه برای خواسته های خودم ارزش قائلم چون مال "خودمه " ولی برای خواسته های دیگران ...؟ اگه دلم بخواد تا بانگ خروس بیدار میمونم و صدای تلویزیون هم تا دین آخر باز میکنم . ولی اگه همسایه ساعت ده شب یه خورده بلند حرف بزنه اگه تو گوشش نزنم لااقل هزار تا بد و بیراه بارش میکنم .
تو رانندگی چی ؟ خیابون مال منه ، چهار راه مال منه ، جای پارک مال منه ، دلم بخواد پیاده رو هم مال منه ؟ تو چکاره ای ؟ ولی هر موقع که بشه شروع میکنم از " فرهنگ خراب " رانندگی ایرانی گفتن و لیچار پشت لیچار واسه همه میبافم . درسته ؟
سر همدیگه رو میکنیم اگر کسی توی خونه مثلا خاک سیگار رو کف اتاق بریزه ولی بیا بگو سر جدت ته سیگارت رو توی پله ها ننداز . اگه کسی ...
از این " اگه کسی " ها همه مون هزار تا خاطره داریم . داخل چهار دیواری خونه زندگی منظم و روی غلطکه و هوای همه چیز " خودمون " رو داریم ولی به محض اینکه پات رو از در بیرون میذاری مراعات و انضباط از یادت میره . دروغ میگم ؟
شعار " شهر ما ، خانه ما " به جای اینکه باعث رشد عاطفه و احساس نسبت به " بیرون " بشه باعث رشد تعداد جوکهای ما شده و فقط به دلیل خنده و مضحکه به زبون میاد . خدائیش چقدر به کلمه اصلی این شعار یعنی " ما " فکر کردیم ؟
درست برعکس اینجا : توی فصل بهار و تابستون عصرها همه خیلی دوست داشتنی میشن و میان توی باغچه های قشنگشون کار میکنن . همه دستکش های گوگولی دست میکنن و با بیل و بیلچه دارن به گلهاشون میرسن . پاییز و زمستون هم برف روبی و جمع آوری برگهای زرد که کار همیشگیه . همیشه باغچه ها به نظر مرتب و تمیز و زیبا میاد حتی توی زمستون و زیر برف . در حین کار هم ، همه به هم سلام میکنن و لبخند میزنن و یه تصویر دلنشین از زندگی کانادایی بهت نشون میدن ولی داخل خونه ها ؟ باید ببینی تا باورم کنی .
نمیگم همه ، دوست ندارم تعمیم بدم ولی اکثریت ماجرا همینه . زیاد به مرتب و منظم و تمیز بودن داخل خونه اهمیت نمیدن . شاید من گیر نامنظمهاشون افتادم . ولی هر خونه ای که میرم روی کابینت ها و کمدها انقدر شلوغه که جا نداری سوئیچت رو بذاری . انگار روی همه چیز خاک گرفته است . شاید وقت ندارن ، شاید حوصله ندارن . شاید خیلی مصرف گرا هستن و انقدر خرید میکنن که نمیدونن که کجا جا بدن و هزار شاید دیگه ولی به هر حال خیلی شلوغ و درهم زندگی میکنن . یعنی در واقع اون اهمیتی که برای بیرون قائلن به داخل سزاوار نمیدونن . چرا ؟
خیلی ذهنم درگیر موضوع شده بود . چرا ما ایرانیها داخل خونه مون رو مهم میدونیم و اینها خارج از خونه رو ؟ چرا جهت هزینه کردن از "همت و جیب و حوصله " در این دو ملت فرق داره ؟ چرا اول خودم ، دوم خودم ، سوم خودم ، چهارم حالا اگه بچه خوبی باشی و به دل من رفتار کنی ، تو !!؟ من یه نتیجه ای گرفتم که میخوام مطرح کنم اگر باز هم نگین داره مقایسه میکنه . یعنی راستش هر چی فکر کردم دلیل دیگری پیدا نکردم .
به نظر من دلیل اصلی این تفاوت مستقیما" برمیگرده به اختلاف تفکر ریشه ای ما دو ملت در مورد تیم گرائی و فرد گرائی .
وقتی شما فرد گرا باشین به دیگران اهمیتی نمیدین . براتون مهم نیست که باعث ناراحتی اونها بشین . مهم نیست که از عملکرد شما ناراضی باشن و مشکلی براشون پیش بیاد . خیلی از مشکلات هستن که قانونی بر علیه اونها نیست . مثلا اینکه شما با کوتاهی باعث بشین گلهای باغچه مشترک خشک بشه نه قانونی علیه این موضوع هست و نه اصولا قابل شکایت و پیگیریه . نهایتش رئیس کلانتری میگه : برو بابا دلت خوشه . آدم که نکشته !
یا اینکه هر روز صبح انقدر گاز به ماشین بدی که بوی دود اگزوز همه ساختمون رو به سرفه بندازه . یا اینکه واسه پول شارژ همه همسایه ها رو جون به سر کنی . یا ...
میدونین صرفا میخوام بگم این تفکر در ما وجود داره که مسائلی که مربوط به من و چهار دیواری منه و داخل خونه من و زندگی منه ، مهمه و در باره بقیه اش : دیگی که برای من نجوشه ، کله سگ توش بجوشه ! هان ؟ درست میگم ؟ به کسی که برنخورده انشاالله .
ولی اینجا به جای فردگرائی همه تیم گرا بزرگ میشن . البته به هر حال هر جامعه ای خوب و بد داره و همینجا هم آدم خودخواه زورگو کم نیست ولی من دارم در باره کل حرف میزنم . اکثریت رو در نظر میگیرم .
بیرون از چهار دیواری خونه مربوط به کل جامعه است و فقط مال من نیست . اگر کسی جلوی خونه و توی پیاده روی من زمین بخوره و معلوم بشه که من خوب برفها رو پارو نکردم باید جوابگو باشم . اگر کسی از من شکایت کنه که شاخه های شمشادت رو خوب هرس نکردی و به پای من فرو رفت باید جوابگو باشم . قانونی بر علیه من نیست که برگهای خشکمو آتش بزنم یا نزنم ولی عرف جامعه و زندگی جمعی میگه که باید برگها رو برای تولیدات بعدی به دولت تحویل بدم پس من برگهامو با دقت جمع آوری میکنم ، من اموال عمومی رو تمیز و سالم نگهمیدارم چون براش مالیات دادم و مال همه است ، من خیره خیره به کسی نگاه نمیکنم چون ناراحت میشه ، من توی صفها نوبت رو رعایت میکنم چون بقیه هم حق و حقوقی دارن و ..... اگه نسلهای اول فقط از ترس قانون حرکتی رو انجام میدن در نسلهای بعدی این جزئی از رفتارها و هنجارهای همیشگی میشه .
از این باید نباید ها در زندگی همه مردم در سرتاسر زمین هست ولی کجا مراعات میشه و کجا نه ؟ و چرا ؟
وقتی یه جایی میبینی که فقط خودت مطرح نیستی و برای عدم اجرای بعضی کارهای قانونی و مردم پسند زیر ذره بین قرار داری بنابراین مجبوری مراعات کنی حتی اگر دوست نداری . پس نتیجه اینکه داخل خونه ات به خودت مربوطه و اگه دلت نخواست و حوصله نداری ولش میکنی . ولی بیرون خونه به دیگران مربوطه و اطاعت . از بچگی هم بهت یاد میدن که حق بقیه رو رعایت کن و مراقب باش که مزاحم کسی نشی و از این حرفها و چون قانون به شدت پشتیبان این قضیه است بنابراین رعایتش الزامی و اجباریه . اگه خودت هم قبول نداشته باشی به تدریج بعد چند نسل دیگه توی رگ و خونت نهادینه میشه و یادت میره که قبلاً چطوری بودی .
مدتیه که یه فیلم بامزه از دو تا بچه توی یوتیوب هست و سایتهای مختلف هم دارن دست به دستش میکنن . ماجراش اینه که یه دختر و پسر دو سه ساله توی پیاده رو ایستادن و پسره دوهزار بار به میخواد دختره نزدیک بشه ولی دختره مایل نیست . هر بار پسرک رو هل میده و میندازه ولی اونم شیر میدونه و از رو نمیره و بازم میره که محبتشو نشون بده . کاری ندارم که برداشت هر کسی از دلیل این حرکات بچه ها متفاوت بوده . میخوام چیز دیگری بگم . اگه توی یوتیوب به کامنتهای زیر فیلم نگاهی بندازین که همه غیر ایرانی هستن متوجه نگرش اونها به این قضیه میشین . وقتی من فیلمو دیدم برداشتم رسماً ایرانی بود و گفتم ای واااااااااای چه پسری ! چقدر عاشق ! وای دخملک چرا انقدر آزارش میده ؟ خوب بذار یه بار بغلت کنه ! اما وقتی نظرات مردمو خوندم جا خوردم و دیدم من به یه موضوع مهم دقت نکردم و در اشتباه بودم . عده زیادی بر عکس ما ایرانیها حق رو به دخترک دادن و گفتن به هر دلیل که واسه خودش موجهه دوست نداره که پسره نزدیکش بشه و باید والدین پسرک بهش یاد بدن که نظر دیگران هم مهمه و تو نباید مزاحم کسی باشی !!! گرفتین چی میخوام بگم ؟ این ملت با این تفکر بزرگ میشن که باید به خواسته ها و نیازهای دیگران هم توجه کرد . نباید متوقع و خودخواه و فرد نگر باشیم . این مهمه که چیزی که من دوست دارم آیا دیگران هم دوستش دارن یا نه . در یک کلام اینکه ما فقط برای خودمون زندگی نمیکنیم بلکه یک جامعه یعنی زندگی جمعی ، یعنی زندگی با مخلوطی از توقعات و خواستهای بیرون از ما . بنابراین اگر میخوام چیزی بر وفق مرادم باشه باید کاری بر وفق مراد دیگران انجام بدم .
قطعا دلایل زیادی برای این تفاوت تفکر وجود داره و باز هم قطعا این نگرش ، همه آدمها رو شامل نمیشه و در هر جامعه ای کوچیک یا بزرگ به آدمهای مختلف با باورها و منش های مختلف بر میخوریم . ولی ریشه تفکر و فرهنگ یه جامعه در رفتارهای اکثریت هست که خودش رو نشون میده . درسته ؟
حالا بیا با کیسه آشغالت که داره ازش چکه چکه آب آلوده میریزه ، توی راه پله رژه برو . ببین ، یکی اون سر دنیا داره چغلی تو رو میکنه ها . میتونی کیسه رو با خود سطلش جا به جا کنی . نه ؟ بالاغیرتا بعدش هم آب ته سطل آشغالت رو کف حیاط خالی نکن .
![]()































