قتل ! در شهر بدون قتل ما

 

   

    سلام . بعد از اون خبر هیجان انگیز و خوش به دنیا اومدن دخمل کوچولوی تیم هورتونزی ، حالا متاسفانه میخوام یه خبر بد از ویندزور بنویسم . اونم اینکه بعد از دو سال بدون قتل و یک قتل که هنوز در موردش شک وجود داشت ، حالا یه نفر کشته شده . دلم سوخت که شهر قشنگمون یه قاتل داره که نمیدونیم کیه و کجاست . این خبر دو ساعت پیش ویندزور استاره که شامل مصاحبه با همسایگان فرد کشته شده است  .

http://blogs.windsorstar.com/2012/05/15/police-probe-trailer-park-death/

   مقتول بنده خدا با چاقو هم به قتل رسیده . من همیشه به نظرم میاد که استفاده از چاقو قساوت قلب بیشتری میخواد . چی بگم . کاش دنیا یه جای قشنگتری بود و هیچ کس ، به روح و جان و مال مردم ضربه نمیزد .

    گلی بانو یه موضوعی توی نظرت مطرح کردی که منو به فکر انداخت . مسئله این نیست که شهر کوچولوی ما ماجرا زیاد داشته باشه ، بلکه قضیه اینه که من دارم همین دو قرون ماجرا رو بازتاب میدم . در هر شهری ماجراهایی رخ میده که قطعاْ با وسعت و جمعیتش نسبت مستقیم داره و مشخصه که حوادث ویندزور بسیار کمتر از جایی مثل تهرانه . ولی از اونجایی که من تنها وبلاگ فارسی در باره ویندزور رو دارم و فلسفه و خط مشی وبلاگم هم این بوده که این شهر رو کاملاْ به مهاجران ایرانی بعد از خودم معرفی کنم ، اینه که گاهی حوادث  مهم رو هم مینویسم . تلاش میکنم که هر مهاجری که تصمیم به ویندزوری شدن گرفت پیشاپیش یه دید کلی از شهر داشته باشه . خود ما ابتدا خیال داشتیم توی تورنتو زندگی کنیم ولی چون دخترم رشته ای رو انتخاب کرد که فقط  دانشگاه ویندزور داشت مجبور شدیم بیاییم اینجا . یه ماشین کرایه کردیم و یک هفته اومدیم اینجا موندیم و سعی کردیم شهر رو بشناسیم .

     خوب در یک هفته و فی البداهه چقدر میتونستیم شناخت پیدا کنیم ؟ در واقع هیج ! در مورد شهرهای بزرگ وبلاگها و سایتها بسیار نوشتن و مینویسن ، ولی در باره جایی مثل اینجا هیچ وبلاگ مشخص و مفیدی پیدا نکردیم . تازه اونهایی هم که نوشتن همه مسائل رو پوشش نمیدن و ما هم در یک هفته نمیتونستیم مطالب صدها وبلاگ رو جمع بندی کنیم . در عین حال که دید یک کانادایی یا حتی مهاجری از کشورهای دیگه مطمئناْ به درد من مهاجر ایرانی نمیخورد . برای همین تصمیم گرفتم که خودم اقدام کنم . توی این دو سه سال هم سعی کردم هر چیزی در باره شهرم که به نظر مهم و کاربردی میاد بنویسم ،از تاریخش ، فرهنگش، روزهای مهمش ، هنرش ، مردمش، آدمهای معروفش، امکاناتش ، فروشگاههاش ، ...... و حوادثش .خوب اگه میخوای بعد اجتماعی- امنیتی شهری رو کشف کنی بهترین کار اینه که صفحه ی حوادث روزنامه هاش رو بخونی .

    به هر حال خوشحالم که این چهره وبلاگم هم برای خواننده هام جالب بوده اگر چه که مجبور باشم گاهی هم مثل امروز اخبار بدش رو ثبت کنم .

   

زایمان در کافی شاپ  تیم هورتونز

 

    

     سلام . با یه خبر هیجان انگیز چطورین ؟ این کوچولوی هفت پوند و خرده ای توی تیم هورتونز به دنیا اومد ! باورتون میشه ؟ مادر طفلکی اش میگه قرار بود امروز یعنی دوازدهم به دنیا بیاد ولی دم بریده انگار خیلی عجله داشت .

    چهار روز پیش Shireen Anderson ( اسمش ایرانیه ؟ ) در راه بیمارستان ، متوجه پالسهای مشکوک درد میشه و تصمیم میگیره که به کافی شاپ تیم هورتونز که نزدیکش بوده بره و کمک بخواد  ، چون بچه ی دومش بوده و تجربه داشته به نظرش میاد که انگاری کار داره بالا میگیره و ... به Glenn  متصدی صندوق میگه و به طرف دستشویی میدوه . Glenn با عجله با ۹۱۱ تماس میگیره و Hayes مدیر شعبه ازش میپرسه که صندلی میخواد یا نه ولی مشتریها که بیرون نشسته بودن صدای جیغ میشنون . Glenn تلفن به دست به کمکش میره و میبینه بعله ، بچه داره به دنیا میاد . بلافاصله کف دستشویی ، کنار پای مادر میشینه و از طریق تلفن از مأموران اورژانس راهنمایی میگیره به مادر در به دنیا آوردن بچه کمک میکنه و Hayes بهش لوازم میرسونده .

     کار اونها خیلی سخت بوده چون مادر به شدت وحشت زده بود . مدیر شعبه میگه به خودم گفتم این اتفاقی نیست که همیشه بیفته و من باید تلاش کنم که امنیت و سلامتی مادر و بچه به خطر نیفته . Glenn بیچاره مجبور بوده هم آرامش خودش رو حفظ کنه و هم به مادر مضطرب کمک کنه که توی یه فضای کوچک و غیر بهداشتی و بدون امکانات یه  زایمان سالم داشته باشه . ابتدای ماجرا Glenn مدام به مادر توصیه میکرده که فشار نیار ! ( انگار دست خودش بوده بنده خدا ) ولی به تدریج متوجه شد که امکان نداره و بچه داره میاد و بالاخره یه کله ی کوچولو میبینه و میفهمه که خدا چه بار و مسئولیتی روی دوشش گذاشته و ..... خلاصه دخمل " تیم هورتونزی "  به دنیا میاد و  Glenn با راهنمایی اورژانسیها از پشت تلفن بینی و دهان بچه رو تمیز میکنه و اونو توی حوله ی گرم و تمیزی که Hayes بهش داده میپیچه . مشتریها هم که در طول این دقایق با نگرانی منتظر نتیجه ی کار بودن شروع به دست زدن میکنن .

اینم قهرمانان تیم هورتونز ،  Aaron Hayes و Judy Glenn

Tim Hortons employee Judy Glen (L) and store manager Aaron Hayes (R) embrace after helping a woman give birth in the store's washroom on May 7, 2012. (Nick Brancaccio / The Windsor Star)

   چند دقیقه بعد که آمبولانس میرسه یه دختر بچه با نمک و سالم توی بغل Glenn بوده . بلافاصله مادر و بچه رو به بیمارستان رجینال منتقل میکنن و پزشکان تآیید میکنن که کارکنان تیم هورتونز کارشون رو درست انجام دادن .  

Paramedics help a woman who gave birth to a baby girl in the washroom of a Tim Hortons in Windsor, Ont. on May 8, 2012. (Nick Brancaccio / The Windsor Star)

    از فردای اون روز هم فرشته بی بال نجات تونسته بره مرخصی و یه تمدد اعصابی کنه . این شیرین خانوم خیلی شانس آورده که کسی مثل Glenn اونجا بوده و تونسته با اعتماد به نفس و آرامش و سرعت عمل بالا بهش کمک کنه . زایمان اونم توی یه دستشویی کوچولو ؟ از فکرش هم تن آدم میلرزه .

    ولی خدائیش عجب زایمان راحت و سریعی ! یعنی از قبلش هیچ درد و ناراحتی عمده و شاخصی نداشته ؟ مگه میشه ؟ آدم از چندین ساعت قبل میخواد به خدا برسه و برگرده . یعنی فکر کنین چند دقیقه قبلش بگه درد دارم و سوت ثانیه مادر شده ؟ الآن شاخ من قشنگتر از مال گوزن پاپا نوئله . خدا شانس بده به همه ی بارداران ماه نهم دنیا . آدم یاد زنان روستایی میفته که سر زمین زراعتی زایمان میکردن و همون موقع هم به کار خودشون ادامه میدادن . انگار نه انگار ! یا اینکه گذاشته لحظات آخر بره بیمارستان همچین که دیگه به بیمارستان نرسیده !! فاصله ی بیمارستان رجینال با این شعبه کمتر از ۵ دقیقه است و توی این شهر بی ترافیک امکان نداره که رسیدن اورژانس به یک بیمار به ده دقیقه هم برسه . بنابراین کل ماجرا باید در کمتر از این زمان اتفاق افتاده باشه . عجب ماجرائیه . میتونه منبع یک فیلم هالیوودی بشه . نه ؟!  

    مادر این وروجک عجول میگه اگر چه که اسم Auzoria رو برای بچه انتخاب کرده ولی احتمالاْ همه اونو به اسم Suger که یاد آور مکان به دنیا اومدنشه صدا میکنن . اینم تفاهم " اسمی " بین مادر و فرزند .

اصل خبرها شامل مصاحبه با شیرین و  Hayes و Glenn

http://www.windsorstar.com/VIDEO+baby+decided+come/6587027/story.html

http://ottawa.ctv.ca/servlet/an/local/CTVNews/20120508/tim-hortons-woman-delivers-baby-120508/20120508/?hub=OttawaHome

منابع عکسها:

http://news.sympatico.ctv.ca/canada/woman_delivers_baby_girl_in_windsor_tim_hortons/a47c5eae

http://www.thestar.com/news/canada/article/1175035--woman-gives-birth-at-windsor-tim-hortons

مرگ مشکوک در ویندزور

  

    سلام . یک خبر جدید از ویندزور :

منبع عکس و خبر :

http://www.windsorstar.com/news/dies+Windsor+police+custody+launches+probe

    روز پنج شنبه قبل از ۱۱ صبح، نیروهای پلیس به منزلی در خیابان جیکوب فراخوانده شدند . خبر حاکی از وجود " مردی با رفتاری عجیب " در محوطه این ساختمان بود .

   به گزارش* SIU افسر پلیس متوجه شد مرد دچار مشکل تنفسی شده و فوراْ او را در وضعیت ریکاوری قرار داد . با این حال مرد مصدوم بعد از رسیدن پلیس دوم دیگر علائم حیاتی نداشت .

    امدادگران که به صحنه رسیده بودند مرد را به بیمارستان منتقل کردند ولی مسئولان بیمارستان اعلام کردند که او قبل از رسیدن به بیمارستان درگذشته است .

    کمی بعد از این واقعه، مامورین اورژانس به منزلی در خیابان چارلز با فاصله ی کوتاهی از منزل قبلی اعزام شدند . این گزارش حاکی از مصدومیت بر اثر مصرف بیش از حد مواد مخدر بوده است .

   افسر پلیس ویندزور Dan Shannon گفت به نظر میرسد که ارتباطی بین این دو مورد وجود دارد و تحقیقات ما در این زمینه ادامه خواهد داشت .

    بازرسین و نیروهای SIU برای بررسی این موضوع از میسی ساگا اعزام شده اند اما پلیس ویندزور اجازه ی اظهار نظر مستقیم در باره تحقیقات واحد ویژه پلیس را ندارد .

    مصدوم واقعه ی دوم در بیمارستان و زیر نظر پلیس بستری است و در وضعیت قابل قبولی قرار دارد. این دو منزل با نوار زرد حصار شده و منطقه تحت حفاظت است .

    * SIU که مخفف عبارت Special Investigations Unit است، آژانسی تحقیقاتی است که مرگها یا صدمات جدی ناشی از ارتباط پلیس با مردم را مورد بررسی قرار میدهد . هدف از تاسیس این آژانس برقراری عدالت در اجرای قانون و افزایش اعتماد به نیروی پلیس است .

http://en.wikipedia.org/wiki/Special_Investigations_Unit

++++++++

راستی ویندزور استار نوشته که اگر کسی خبری در این مورد داره با تلفن های زیر تماس بگیره و اطلاع بده :

۴۱۶-۶۲۲-۲۲۹۰ یا

۱-۸۰۰-۷۸۷-۸۵۲۹

داخلی ۲۲۹۰

     یادتونه در باره اختلاف ادی فرانسیس با رئیس قبلی پلیس ویندزور در مورد خشونت پلیس نوشته بودم که منجر به انتخاب جانشینی برای این آقا شد ؟ اگه خاطرتون باشه اختلاف از اونجا شروع شد که یک پلیس به نام Van Buskirk در درگیری با  Tyceer Abuhasan پزشک لبنانی باعث مصدومیت و شکایت ابوحسن شد که کار به دادگاه کشید و ..... اصل اعتراض هم به رشوه هایی بود که رئیس پلیس به قاضی داده بود تا افرادش رو تبرئه یا مجازات رو سبک تر کنه که مهمترینش همین پرونده بوده  !

http://raahedovom.blogfa.com/post-220.aspx

    اینم فیلم همون درگیری که افسر پلیس اشتباهاْ خیال میکرده دکتر ابو حسن کسی بوده که برای دختر دوازده ساله اش ایجاد مزاحمت کرده :

http://www.youtube.com/watch?v=4ZusGfMYeHo&feature=relmfu

     در آخرین دادگاه، Van Buskirk به دلیل برخورد بسیار خشن با مصدوم و ضربه  به سر ابوحسن که باعث ایجاد مشکل در شبکیه ی چشم و بینایی اون بوده به ۵ ماه زندان و پرداخت جریمه محکوم شد و قاضی عقیده داره که برای برگرداندن اعتماد مردم به نیروهای حافظ امنیت جامعه،  این حکم ضروری بوده .  

http://www.windsorstar.com/news/gets+months+assault+remains+free+bail 

    حالا حتماْ SIU تمام تلاشش رو میکنه که در پرونده خیابان جیکوب،  عادلانه تحقیق کنه و نشون بده که اگه پلیس باعث شده مویی از سر کسی کم بشه باید حساب پس بده . ببیینیم و تعریف کنیم .

    

اخبار جدید ویندزور و حومه

 

      سلام . درصد خبر خونم پایین اومده بود . داشتم روزنامه های این چند روز رو ورق میزدم ( ببخشید توی اینترنت میخوندم ) دیدم نه بابا توی شهرمون چه خبرها بوده و ما بی خبر بودیم .  چند تا خبر از ویندزور استار و سی بی سی براتون میذارم .ای بابا چقدر خبر خبر کردم ! ببخشین . لابد جارچی های قدیم هم همینطوری بودن دیگه .

    اولی مربوط به یه ماجرای قدیمیه که هنوز ادامه داره .  احتمالاْ در جریان تغییر رئیس پلیس ویندزور هستین ، نه؟ واسه اونهایی که بی خبرن میگم که مدتی پیش ، از عملکرد خشن پلیس ویندزور انتقاد شد و شکایتی هم از رئیس پلیس ویندزور به جریان افتاد که با رشوه های سنگین که در نهایت سر به چند میلیون دلار زده جلوی ایراد اتهام به پلیسها رو گرفته و روی خشونتهای اونها سرپوش گذاشته . سر نخ ماجرای شکایت هم دست شهردار ویندزور یعنی ادی فرانسیس بود.

     سنگین ترین اتهام هم مربوط به دکتر ابوحسن بوده که میگفته پلیس با ضرب و شتم شدیدی بهش صدمه زده ولی قاضی با رشوه پلیس خاطی رو از اتهام تبرئه کرده .

 

دکتر Tyceer Abouhassan

    خلاصه رئیس پلیس قبلی بلافاصله " مستعفی - بازنشسته" !! شد و معاونش ال فردریک به جای اون نشست و ماجرا هنوز در حال بررسیه  . ( خودم هم نفهمیدم که استعفا داد یا بازنشسته شد . خودش میگه زمان بازنشستگی ام بوده ولی بعضی روزنامه ها نوشتن که استعفا داده  . چی شد ؟ )

Acting Windsor Police Chief Al Frederick on Friday delivered Project Accountability, a 27-point plan designed to clean up the department.

    این آقای رئیس جدید هم در یک کنفرانس خبری اعلام کرده که فعلاْ هدفی به جز تغییر فرهنگ پلیس ویندزور نداره و برنامه های پیشرفت خدمات پلیس در مرحله بعدی قرار میگیرن . ایشون گفته که ما باید رفتار خودمون رو متناسب با انتظاراتی که فرهنگ جامعه از ما داره تغییر بدیم . حالا ببینیم که پلیسها لابد از این به بعد با گل میرن سر پستهاشون و به هر کس که خطایی نکرده یه گل هدیه میکنن . هر کس هم که خطا کرده لابد فقط با تهدید انگشت اشاره میگن : ای شیطون دیگه از این کارا نکنیا !!

    آدرس متن خبر هم اینجاست :

http://www.cbc.ca/news/canada/windsor/story/2012/01/06/wdr-police-cultural-change.html

    خبر بعدی مربوط به چتم هستش و یه خورده مشکوک میزنه .  دوشنبه ساعت ده شب زنی به مرکز پلیس چتم زنگ میزنه و درخواست کمک میکنه . گویا زمانی که توی پارکینگ خونه ای منتظر دوستانش بوده ، مردی با چاقو تهدیدش کرده و گواهینامه اش رو برده و فقط مجبورش کرده که تا جایی اون رو برسونه ! ( عجب دزد با معرفتی بوده!  لابد پول نداشته بیچاره که یه تاکسی تلفنی بگیره  .)

    پلیس هم جستجوی گسترده ای برای پیدا کردن دزده راه میندازه و بالاخره مردی دستگیر میشه . در حین تحقیقات خانم حرفش رو عوض میکنه و میگه دزده گفته به دوستهات بگو که منو میشناختی و برای اینکه صدمه بهت نزنم حاضر شدی که منو تا فلان آدرس برسونی . ولی در ادامه یهویی خانمه اعتراف میکنه که به کل دروغ گفته!!! ( از اول معلوم بود که یه کاسه ای زیر نیم کاسه است . میشه آقا دزده بیاد بگه لطفاْ منو تا یه جایی برسون ؟ ) پلیس هم آقا رو آزاد و خانم رو دستگیر میکنه . فعلاْ هم خانمه منتظر زمان دادگاهه . ما که نفهمیدیم چی شد . بیچاره مرده . به نظرم خانمه یادش رفته منتظر دوستانش بمونه و گاز داده رفته بعد تصمیم گرفته یه بهانه ای بیاره ولی فکر نمیکرده کار بیخ پیدا کنه .

   اینم آدرس متن خبر :

windsorstar.com/news/Cops+charge+woman+bogus+kidnapping/6015092/story

   خبر بعدی مربوط به خود ویندزوره :

      امروز صبح سر تقاطع خیابونهای وایندات و کرافورد تصادفی شده بود و خدمه اورژانس و پلیس مشغول جمع و جور کردن قضایا بودن که یهویی یه جیپ از دور میاد و احتمالاْ به دلیل یخ زده بودن خیابون و بسته شدنش برای تصادف ، کنترل از دست راننده در میره و جلوی چشم همه صاف میره توی شیشه یه ساختمون !!! به این میگن : گل بود به سبزه نیز آراسته شد .

Jeep Plows Into Building On Wyandotte Street In Windsor

    اینم آدرس خبر و فیلمش که خبرنگار ویندزور  استار گرفته . واسه تصادف اولی رفته اونجا و به جای یه خبر ، دو تا خبر گیرش میاد .

http://blogs.windsorstar.com/2012/01/20/jeep-plows-into-building-on-wyandotte-street-in-windsor/

     به قول دخترم از بس که این شهر بی خبره واسه تصادف هم خبرنگار با دوربین فیلم برداری میره سر صحنه . فکر کن اگه توی تهران واسه هر تصادف یه خبرنگار بفرستن همه کارهای خبرگزاریها لنگ میمونه .

   این بود مشروح اخبار امشب  بعد از یه هفته بدو بدو و درس خوندن شبهای شنبه میچسبه که بیدار بمونم و یه فیلم خوب نگاه کنم ولی امشب به نظرم که کله ام با من سر ناسازگاری داره و کودتا کرده . ترجیح میدم به مسکن بخورم و برم بخوابم . فردا باید به خونه برسم و به کله ام احتیاج دارم . شب شما به خیر .

   

رکورد شکنی معکوس ویندزور در قتل

 

Windsor police Deputy Chief Jerome Brannagan.

     همین الآن یه مطلب خیلی جالب توی ویندزور استار دیدم که حیف بود ننویسم .

ویندزور " شهر بی قتل " برای دومین سال !

خوشتون اومد ؟ اینم آدرس هاش :

http://www.windsorstar.com/news/City+murder+free+years/5466868/story.html

http://ca.news.yahoo.com/windsor-homicide-free-2-years-173752565.html

    ببینم کدوم شهر رو سراغ دارین که انقدر امنیت داشته باشه ؟ البته ما هم اینجا جرم و بزه داریم . ولی مجرمان این شهر کاری به جون مردم ندارن . سر و کارشون فقط با جیب مردمه ولی حتی دزدیها هم خشونت بار نیستن چه برسه اینکه قتلی انجام بشه  . آمارش هم بسیار پایینه . در همین نرخ پایین آمار هم میبینیم که بالاترینش مربوط به جرائم رانندگیه . توی پست " ویندزور شهر گناه نیست " آدرس همه آمارها رو گذاشتم .

    اینکه در یه شهر اصلاً قتلی اتفاق نیفته به چه عواملی بستگی داره ؟ مردمش ؟ پلیس ؟ دولت ؟ من فکر میکنم همه اینها ولی مهمترینش آرامش مردم این شهره . من همه دنیا رو ندیدم ولی در مقایسه با چند جایی که تجربه کردم متوجه شدم که مردم ویندزور بسیار آرام و مهربان و همراه هستن . در عین حال که آدمهای مسئول و متعهدی هستن نسبت به همه چیز منجمله شهرشون .

     اینجا هم قطعاً خوب و بد داره . حتماً همگی گاهی رفتارهای منفی هم دیدیم ولی من در کل ویندزوریها رو مثبت میبینم . اگر هم کسی مثل من تازه وارد باشه و از این شهر شناختی نداشته باشه خیلی زود حل و جذب این منش و رفتار عمومی میشه و خودش هم خواه نا خواه همین رفتار رو پیش میگیره . مثال مشخصش رانندگیه . ما ایرانیها با اخلاق و مدل شیک و بی همتای رانندگی ایرانی به ویندزور میاییم  ولی در عمل خیلی زود همرنگ جماعت میشیم و عادات اونها رو پیدا میکنیم . یعنی رانندگی در اوج آرامش .

 

      همین وضع در زندگی روزمره هم پیش میاد . وقتی شما وارد جمعی میشین که همه دارن با پچ پچ حرف میزنن قطعاً صدای خودتون هم در گلو میبره و بلندگو رو کنار میذارین . اینه که چه خود ویندزوریها و چه مهاجرینی مثل ما باید افتخار کنیم که باعث و بانی اعطای چنین عنوان زیبایی به شهرمون شدیم .

      پلیس هم همونطور که در پستهای قبلی شرح دادم بسیار فعال و " حاضر در صحنه " عمل میکنه . امکان نداره شما خدای نکرده به مشکل بخورین و پلیس دیر به دادتون برسه . به هر حال اونها هم ویندزوری هستن و متعهد .

          همونطور که براتون توی پست  شهر گناه  آمار اداره پلیس رو گذاشته بودم ، اون موقع سه مورد اقدام به قتل داشتیم که الهی شکر به خیر گذشته بود . آمار جدید رو ندارم ولی از این خبر معلومه که  اوضاع بر وفق مراد بوده و اداره پلیس  خوب استراحت کرده .

اینم فیلم مصاحبه  سال ۲۰۱۰ با Jerome Brannagan رئیس پلیس ویندزور . اگه امسال هم دوباره مصاحبه کرد بعداً براتون میذارم .

http://www.ctv.ca/CTVNews/TopStories/20110103/windsor-murder-none-110103/

این یکی مصاحبه ماه ژوئن امساله

http://www.windsorstar.com/news/Hate+crime+reports+Windsor/4909879/story.html

    بیل بلیر ، رئیس پلیس تورنتو  گفته که : مردم ویندزور باید به خودشون افتخار کنن .

    تیموتی دالن ، رئیس پلیس مینیاپلیس  هم گفته بود که : این شهر نمونه است .

    دیترویت با  فقط چهار برابر جمعیت از اول سال تا به حال ۲۶۰ قتل داشته . فاجعه نیست ؟

    خوش به حال خودموووووووووووووووون .

تفاوت کارهای ما و اینها !!

 

 

     سلام . تهران که بودم خیابون ما به قول یه عزیزی شش ماه خاک به سر بود و شش ماه گل به سر . یعنی به قدرتی خدا از ده سالی که توی اون محل نشستم حتی ده ماهش هم خیابون صاف و اتو کشیده و تمیز نبود که دلمون خوش باشه . 

     زیر همه درها و بالکنها روزنامه و پارچه میذاشتیم و همه چهارچوبها رو با چسب پهن میبستیم و بازم روی صفحه  تلویزیون ، فرانسه رو شکل آفریقا میدیدیم  . خیابون ما همیشه انقده کنده کاری بود که به سیب زمینی میگفت گل اندام !! آرزو به دلم موند که  بتونم کیسه پرتقالی رو که زمین گذاشتم تا درو باز کنم ، کف آشپزخونه بذارم و لازم نباشه بعدش کاشی ها رو تی بکشم . تازه اگر کیسه پاره نشه و توی کوچه من بدو  و پرتقال بدو .

    یه بار مخابرات کوچه رو برای کابل برگردون میکند و میرفت تا سه ماه بعد . بعدش آب و فاضلاب میومد و دستپخت مخابرات رو کامل میکرد واسه تعمیر و نوسازی اگو . پشت سرش هنوز نفس نکشیده بودیم یهویی اداره گاز میخواست لوله تعویض کنه و برو تا آخر سال . گاهی کار چنان خراب میشد که نمیتونستیم تا چند هفته ماشین رو از پارکینگ بیرون بیاریم . یادمه چند هفته ی تموم برای داخل و خارج کردن ماشین باید دو تا تکه الوار آدم حسابی روی جوی آب میذاشتیم و برمیداشتیم و یاد گرفتیم که بازسازی یه جدول ناقابل چنان کار سختیه که کلی آدم و چند هفته کار میطلبه .  

    نمیدونم چرا این سازمانها و ادارات و وزارتخونه ها با هم هماهنگی و همفکری نمیکنن که یه بار بکنن و کار رو تموم کنن . چرا باید کلی وقت و انرژی و پول هدر بره که چند بار یه مریض بره اتاق عمل و شکمش برای جراحی پاره بشه ؟ دیگه اون مریض بدبخت ،  آدم بشو هست یا نه ؟

 

      اینجا که اومدم دیدم انگار یه دنیای دیگه است . همه کارها به سرعت و منظم انجام میشه و از قبل به مردم اعلام میکنن که کی قراره تموم بشه و درست سر وقت تمومش میکنن .

       خیابون ما رو شش ماه پیش برای کارهای زیربنایی آب و گاز کندن . روزی که شروع کردن من دلم لرزید و به خودم گفتم : بانو هر جا روی آسمان همین رنگ است . رفتی تا یه سال دیگه .

      ولی به خدا سر دو ماه ، یک محله کامل شامل چندین خیابون کنده و ساخته و نوسازی شد . حتی باغچه ها دوباره کاشته و سبز شد .

  در طول پروژه ماشینهای هر دو سازمان آب و گاز همزمان کار میکردن و با همکاری هم باعث شدن فقط یک بار دل و جگر خیابون ولو بشه .

      فاتحه چمن های میدون کوچولوی جلوی خونه ما که در طول ساخت و ساز محل پارک ماشینهای راه سازی بود ، خونده شده بود ولی باور کنین در عرض یک روز دوباره چند باغبون ریختن سرش و چمن و درخت و .... خلاصه بعد از یک هفته چمن ها هم سبز کرده بودن و دوباره زندگی مثل سابق شد .  

     اوائل خیلی ذوق میکردم ولی بعد از مدتی دیدن تک تک این مسائل برام به جای خوشی باعث زجر و غم بود .

    شده که به رستوران خوب برین و غذای خوبی سفارش بدین ولی چون عزیزانتون نیستن غذا به گلوتون دور از جون شما ، خودمو میگم ، کوفت بشه ؟ یعنی دلتون بخواد اگر خوشین با عزیزتون خوش باشین ؟ من اینطوری شدم .

      مدام فکر میکنم چرا توی مملکت گل و بلبل خودم این وضع نیست . پول نداریم ؟ امکانات نداریم ؟ علم و عالم نداریم ؟ نیرو نداریم ؟ پس چه مرگمونه که همه چیز داریم و هیچ چیز نداریم ؟ دیگه از دیدن زندگی راحت و خوش اینجا شاد نمیشم .  

       هر کاری که اینجا انجام میشه با برنامه ریزی درست و با اعلام مشخص به مردم پیش میره . یعنی از قبل میگن که به چه دلیل ، از کجا تا کجا رو میخوان بکنن و مردم در این مدت از چه مسیرهایی باید رفت و آمد کنن و کی کار تموم میشه . خبر زیر رو بخونین تا بگم :

      کمیسیون صنایع همگانی ویندزور ( Windsor Utilities Commission ) اعلام کرد به دلیل ساخت و ساز زیربنایی آب و فاضلاب ، خیابان Ouellette حد فاصل بین Elliotte و Hanna  از روز ۱۸ آوریل برای چهار ماه بسته و حرکت به صورت یک طرفه و نوبتی انجام خواهد شد .

     این پروژه ، کار گذاشتن یک آبروی  PVC به قطر ۳۰۰ میلی متر در زیر خیابان Ouellette است .

     WUC همچنین خاطر نشان کرد که در این مدت تلاش کارکنان بر آن خواهد بود که دسترسی به مسیرهای جایگزین برای همه ساکنین و رانندگان خودرو آسان باشد .

      این شورا تاکید کرد که کارهای ساخت و ساز تا نیمه ماه اگوست به پایان خواهد رسید .

     موتورسواران با احتیاط کامل میتوانند از کناره های مسیر عبور کنند .

     منبع : ویندزور استار ۱۲ آوریل

     حالا صبر کنین تا چهار ماه دیگه بهتون خبر میدم که کار تموم شد یا نه .

اخبار  5 آوریل : موافقت شورای شهر با تعمیر پل

  

 

       جنوب ویندزور و نوسازی پل ها :

      در روز دوشنبه ، شورای شهر با اختصاص ۸۵۰،۵۱۸ دلار بودجه به Carlington Construction برای تعمیر پل های Dominion Boulevard و Rankin Avenue روی کانال شهری Grand Marais موافقت کرد .

      طبق قانون ایالتی اونتاریو ، دو بار در سال  بازرسی فنی و تخصصی  ۹۰ پل در شهرهای این استان ، انجام میگیرد . بر اساس آخرین گزارش اداره مسئول ، پل های یاد شده به نوسازی و تعمیر احتیاج دارند .

      Corlington ، پائین ترین برآورد هزینه را در مقایسه با چهار متقاضی دیگر مناقصه ارائه داده بود .

     Drew Dilkens مشاور منطقه یک ویندزور ( حدس میزنم شبیه به شهردار منطقه ای در تهران )   اعلام کرد که در باره عدم امنیت جدی این پل ها مطمئن نیست  و نظری نمیدهد  ولی قطعا به تعمیر نیاز دارند .

      به هر حال این خبر خوبی برای ویندزوری ها است .

   

اخبار 5 آوریل : محکومیت 5 نفر به جرم دزدی و اوراق اتومیبیل

 

 

      در نهم فوریه ۲۰۱۱ ،  پلیس ایالتی اونتاریو ، در پی جستجوی یک مرکز اوراق اتوموبیل به نام A&L Auto Recyclers  پنج نفر را دستگیر و محکوم کرد .

     ۵ مرد ویندزوری بعد از دو ماه تحقیق  پلیس ایالتی اونتاریو روی این  پرونده با ۳۰۰ جرم در رابطه با اوراق اتومبیل دزدی در Lakeshore محکوم شدند .

     محکومیت آنها شامل دزدی و پنهان کردن مال دزدی و کلاهبرداری است که تا هجوم ماه فوریه پلیس به مرکز اوراق ادامه داشت .  بنا به گزارش  OPP پلیس در طی سه روز جستجو ، 35 خودروی دزدیده شده  و قطعات خودرو یافت .

    OPP گزارش داد که این مرکز بزرگ اوراق  زیر نقاب یک فعالیت قانونی پنهان بوده است .  

    اسامی محکومین در اصل خبر درج شده است .

    منبع خبر : ویندزور استار . ۵  آوریل  ۲۰۱۱     

 

آتش نشانی و شهر داری ویندزور در پی یک میانجی

 

    

      آتش نشانی و شهرداری ویندزور در طی دو جلسه  در روزهای جمعه و شنبه هفته گذشته حل مشکل مابین خود در مورد یک قرارداد و ایجاد بودجه جدید احتمالی را به قضاوت یک داور ایالتی سپردند  .

     اد دیکسون ، سرپرست انجمن تخصصی آتش نشانان گفت : اگر چه که روز جمعه به سعی برای یافتن یک راه حل بینابین گذشت ولی در انتها باز هم نتیجه واحدی گرفته نشد  . در ساعت ۷ عصر ما متوجه شدیم که هنوز به خیلی از خواسته های جدی خود دست پیدا نکرده ایم  .  او خاطر نشان کرد که اگر چه که به توافق نرسیدیم ولی جلسه با رنجش تمام نشد . 

     دیکسون میگوید که  معلوم نیست اعلام رای  چند هفته یا چند ماه طول بکشد ولی امیدواریم که قبل از انتهای سال ۲۰۱۱ به نتیجه برسیم .

    اما ادی فرانسیس ، شهردار ویندزور هشدار داد که هر قراردادی که باعث بالا بردن هزینه های شهری شود درست مثل اصابت تبر به تنه بودجه شهر داری خواهد بود .  

    فرانسیس در جلسه روز یکشنبه در شهرداری گفت : ما میدانیم که طبق معمول ، تصمیمات یک میانجی ایالتی بی توجه به توانایی پرداخت مالیات شهروندان گرفته میشود و در چنین موقعیتی شهرداری مجبور به موازنه بودجه از طریق کم کردن بودجه دیگر بخش ها میشود .

    شهردار گفت این تصمیم نباید باعث بالا رفتن مالیات ها شود و او حاضر نیست که مالیات بیشتری را به ساکنین شهر تحمیل کند .

    قابل ذکر است که  آتش نشانی ویندزور از سال ۲۰۰۵ تا به حال  هیچ قراردادی با شهر داری نداشته است .

    در حال حاضر بزرگترین بن بستی که دیکسون با آن روبه روست ، خواسته شهر داری در بالا بردن سقف حقوق بازنشستگی در استخدامهای جدید بعد از ۶۵ سالگی است که دلیل اعتصاب ۱۰۱ روزه کارگران شهر داری شد .

     در حال حاضر ساعات کاری آتش نشانها ۴۸ ساعت در هفته و در دو شیفت ۲۴ ساعته است که یکی از درخواستهای  آنها ، تغییر این جدول به ۴۲ ساعت در هفته میباشد .

   ولی شهردار عقیده دارد که کم کردن ساعات کار هفتگی ، یک بودجه ۴ - ۵ میلیون دلاری در سال برای استخدامهای جدید به شهر داری تحمیل میکند و این خود باعث رشد عوارض شهری ویندزور میشود  .

ماشین آتش نشانی ویندزور در سال ۱۹۳۳

     منبع خبر : روزنامه ویندزور استار

  

 

 اخبار ویندزور - بیست و یکم ژانویه 2011 . افتخاری بزرگ برای ویندزوری های باهوش

 

      روز چهار شنبه نوزدهم ژانویه ، مجمع عمومی شهر اسکس اعلام کرد که  ویندزور - اسکس و استراتفورد  از طرف Intelligent Community Forum  در هونولولو به عنوان یکی از ۷ جامعه برتر هوشمند در دنیا اعلام شده اند . دیگر شهرها در چین ،  فرانسه و هلند  قرار دارند . از کشور آمریکا هم سه شهر در این مقایسه شرکت کرده اند  .

    برایان گرگ ، مدیر امور اداری انجمن اسکس خاطر نشان کرد که در پاییز گذشته ، ویندزور در لیست ۲۱ شهر هوشمند دنیا قرار داشت .

   هر سال ، ICF برنامه ها و جوایزی برای شرکت کنندگان گروهی یا مستقل که در برنامه های این مجمع شرکت میکنند در نظر میگیرد .  ویندزور - اسکس  در حال حاضر به آخرین مرحله فینال این بر آورد  که قرار است هوشمند ترین جامعه در دنیا را  از بین این هفت شهر شناسایی کند ، راه پیدا کرده است .

    گرگ میگوید : این مسئله ما را در نقشه در معرض دید دنیا قرار میدهد و سرمایه گذاران را تشویق به فعالیت در این شهر میکند .  

   به عقیده گرگ این دست آورد عظیمی برای ویندزور در یک مسابقه اعجاب آور است .  

  منابع خبر : روزنامه امهرزبرگ اکو

  http://www.amherstburgecho.com/ArticleDisplay.aspx?e=2938805

                تورنتو استار

  http://www.thestar.com/news/canada/article/925107--windsor-stratford-on-list-of-world-s-most-intelligent-cities?bn=1

              بیزینس فرست

  http://www.bizjournals.com/columbus/news/2011/01/20/dublin-ranked-among-7-most-intelligent.html

   

اخبار - چهاردهم ژانویه 2011 .  تداوم مرگ مشکوک پرندگان و ماهی ها در ده ها نقطه دنیا

 

    سلام . به این صفحه مراجعه کنین . مرگ دسته جمعی و مشکوک پرندگان و ماهی ها و خرچنگها و ... در نقاط بیشتری از جهان رو نشون میده . حیوانات دیگه هم به لیست مرگ اضافه شدن . یکی از عکسها در مورد مرگ ۴۰۰۰۰ خرچنگ در برزیل هست .  من هیچ توضیح و صحبتی در این مورد ندارم . فقط میترسم .

http://www.thebigwobble.com/2011/01/world-wide-dead-birds-fish-and-other.html

      مسئله اینجاست که نمیتونیم بگیم الهی شکر به ما آدمها صدمه ای نرسیده . در دراز مدت این صدمه خودش رو نشون میده . چون الآن زنجیره غذایی در همه جای دنیا داره شکسته میشه . این زنجیره است که اکوسیستم ما رو نگهمیداره . اگر چند حلقه اش به طور جدی آسیب ببینه به کل زنجیره صدمه وارد میشه و ما هم جزئی از اون هستیم . ما و پرندگان و ماهیها و ... بخش زنده اکوسیستم هستیم و بریدن این زنجیره یعنی از بین رفتن تدریجی تمام اعضاء اون .  فقط دعا کنیم که زودتر مشکل پیدا و حل بشه . اگر چه که بعید میدونم . حالا دیگه به هارپ هم مظنون نیستم . ماجرا خیلی عظیم تر و جدی تر از پروژه هارپه و اصلا چه دلیلی داره که دست اندر کاران هارپ بخوان به سیستمی صدمه بزنن که خودشون هم درونش قرار دارن و این صدمه به خودشون هم آسیب میزنه ؟ نمیدونم چیه و میترسم . واقعا میگم .

  

اخبار ویندزور - دوازدهم ژانویه 2011 . تهدید و سرقت با چاقو

 

      پلیس ویندزور و لاسال به دنبال زن مظنونی هستند که شب گذشته مرتکب تهدید و  سرقت از بزرگراه هوران چرچ شده است .
      این زن که ماسک به چهره داشته حدود ساعت نه شب  به داخل  Super Six Gas Bar رفته  و با تهدید چافو از دو صندوق دار تقاضای پول کرده است . اما وقتی با ممانعت صندوق دار روبه رو میشود از فروشگاه بیرون میرود .
       درست 45 دقیقه بعد ، زنی مسلح به یک چاقو به Big Bear convenience store در همان بزرگراه دستبرد زده است . این سارق نیز از ماسک استفاده کرده بود . 
     در شرح مشخصات این زن گفته شده که سفید پوست  ، بلوند و دارای پنج فوت و پنج اینچ قد بوده است . او کاپشن سیاه به تن و ماسکی به صورت داشت .
     این سارق آخرین بار در حال دویدن به سمت باند جنوبی بزرگراه دیده شده است .
    خوشبختانه در هیچ یک از این سرقتها کسی صدمه ندیده است .
منبع خبر : روزنامه ویندزور استار  - دوازدهم ژانویه
آدرس خبر

دستهای نازنین پیر

 

    سلام . دیشب یه خبری از ویندزور استار براتون نوشتم در باره یه تصادف مرگبار . توی این تصادف مردی به نام وینسنت میلن فنت ( اگه درست تلفظ کرده باشم )  جان خودش رو از دست داد .  این بنده خدا هفتاد و خرده ای سن داشته و در راه برگشت  به منزل بوده که تصادف میکنه . چند سالی با دو برادرش مزرعه ای رو میگردونده ولی مدتی بود که در قسمت اداری  فروشگاههای زنجیره ای سیرز کار میکرد .

   دخترش در مصاحبه با ویندزور استار در باره اخلاق خوب و مهربان پدرش حرف زده و اینکه چقدر با همکارانش ارتباط قشنگی داشته و همه دوستش داشتن .

   بعد از تصادف مامورین امداد، وینسنت رو به بیمارستان هتل دوئه میرسونن که همونجا فوت میکنه .  همسر این آقا خدا رو شکر کرده که شوهر دلبندش بعد از حادثه تنها نبوده .

   میخوام اینو بگم که  کسی شاید از گروه امداد  تا لحظه آخر و در دقایق پیکار با مرگ در کنار اون مرد بوده . این دل خانواده اش رو  آروم میکنه که اگر خودشون پیش عزیزشون نبودن لااقل دیگرانی بودن که بهش دلداری بدن یا باهاش حرف بزنن وبه دادش برسن .

    من به افراد تنهایی فکر میکنم که تمام دنیاشون در خودشون خلاصه میشه و شاید از خوش اقبالی لااقل حیوانی خانگی داشته باشن . چه بسیار مردان و زنانی که تمام روز و شبشون رو به تنهایی میگذرونن .

   افراد کهنسالی که زمانی همسر و فرزندانی داشتن و با شادی در کنار اونها گذران میکردن ولی حالا همسر فوت کرده و بچه ها ....؟ تمام درد همینجاست .

    خیلی سال پیش سرما خورده بودم و مادر نازنینم به جای من تنبل بهانه گیر شبها ساعت میگذاشت که بلند شه و دختر ناز دردونه اش رو بیدار کنه و بهش آنتی بیوتیک بده . خیال میکنین چند سالم بود ؟ شش ؟ ده ؟ پونزده ؟ نخیر . بیست ساله بودم . ولی هنوز وابسته به مادر و دستهای عزیزش که دائما برای ما کار میکرد . یادم نمیره که یک نیمه شب با عشق و محبت صدام کرد و لیوان آب و کپسول رو جلوی روم گرفت . من دیوانه به جای تشکر از بیدار خوابی و مهر مادری که در عمقش نهان بود با داد و فریاد اعتراض کردم و گفتم : وای نمیشد بذاری صبح بیدارم کنی ؟ طفلک مادرم هیچ اعتراضی نکرد  . هنوز با لبخند نگام میکرد و فقط یه جمله شنیدم : هنوز مادر نشدی .

    سالها گذشت . خودم فرزندانی بزرگتر از اون زمان دارم . حالا میفهمم مادرم چی میگفت و ..... میبینم که چقدر بهش مدیونم . چقدر احساس بدهی دارم . خدایا چقدر دستهای پر مهر و عطوفت والدین ارزش دارن . چقدر ما بچه ها از این دستها و این قلبها سوء استفاده کردیم و نفهمیدیم .

     یادتون میاد که فقط باباهان که بهترین " ابس " بچه هاشونن ؟ این باباهای طفلکی شرقی و به خصوص ایرانی که اگر تا ابد هم بچه ها رو توی خم ترشی و ور دل خودشون نگهدارن بازم برای بچه ها دست به جیب میشن . پسر و دختر هم نداره . کاری ندارم که این حرکت درسته یا غلط که قطعا غلطه . ( واسه همینه که همه مون لوس و دردونه بار میاییم ) ولی مسئله اینجاست که با تمام وجود و تا آخرین لحظه توانایی از بچه هاشون حمایت میکنن و بهشون سرویس میدن . مادی و معنوی . به نظر من پدرم یه چتر بزرگ و عزیزه که سالهاست بالای سر من و برادرهام ایستاده و ما زیر سایۀ حامی و عزیزش زندگی میکنیم .

     به خاطر میارین که وقتی تب میکردین یه دست نرم و لطیف به پاهاتون دستمال خیس میکشید و داغی تب رو میشکست . هنوز وقتی چشمم رو میبندم میتونم دوباره حس کنم  آرامش اون لحظه رو که خیسی و خنکی دست مادرم به پیشونی داغم میشست . 

    چقدر با هق هق های ما بغض کردن و با خنده ما خندیدن ؟  چقدر برای پیروزی و موفقیت ما دوندگی کردن ؟ پشتشون شکست انقدر خم شدن تا روی کمرشون بایستیم و عین دایو استخر  واسه موفقیت توی دریای زندگی شیرجه بزنیم ؟ چقدر نقش نردبام بازی کردن که ما بتونیم پله پله توی کار و درسمون بالاتر بریم ؟

      هیچکدوم ما زنها سالهای اول ازدواج کارهای یخچال و فریزر خودمون رو انجام نمیدیم . از سبزی و صیفی بگیر تا پیاز داغ عین قطار از آشپزخونه و زیر دستهای مادر و جیب پدر درمیاد و من که با این موهای سفید و این سر دنیا هنوز دارم از این محبت بی پایان استفاده میکنم . دیگه نگهداری از نوه که رد خور نداره . سر در خونه و روی پیشونی همه شون نوشته مهد کودک .  بعد از چند سال تازه به خودمون میاییم و خجالت میکشیم ولی هنوز هم اگر جایی کاری داریم از گذاشتن بچه ها به مهد کودک مامان بزرگی هیچ خجالت و واهمه ای نداریم .

     اما ای خدا که  وقتی نوبت خودشون میشه " اخ " میشن و لایق تنهایی ؟ ما به این وجود های نازنین بدهی نداریم ؟ مدیون نیستیم ؟ یعنی این کارها شون هیچ ارزشی نداشته ؟ تمام بیدارخوابیها ، فداکاریها ، دوندگیها ، تلاش و کار و .... همه اینها هیج ؟

    این نگرش به نظر من اینجا و اونجا هم نداره . چه ایران و چه کانادا و چه هر جای دنیا  . شدت و ضعف داره ولی همه جا هست . داره توی ایران خودمون هم باب میشه . مثلا شعارشون هم اینه که : زندگی مون رو میکنیم . چکار به کار هم داریم ؟ بهانه شون هم گرفتاری و ترافیک و ... حالا اگر یه مهمونی دعوت بشن اون سر تهران مشکلی نداره  . هزار ساعت وقت صرف چسان فسان میکنن و هزار ساعت هم تا توی ترافیک به مقصد برسن . حالا بهش بگو از این دو هزار ساعت ، دو ساعتش رو به مادر و پدرت سر بزن . انگار توهین کرده باشی . باور ندارین ؟ امتحان کنین .

       بچه ها آیینه تمام نمای خود ما هستن . اگر من به والدینم عشق و علاقه نشون ندم ، بچه های من از کجا باید این عشق رو آموزش بببینن ؟ دوستی دارم که خودش فرانسویه و با یک مرد ایتالیایی ازدواج کرده . هر هفته از خانه خودشون در کامپوباسو که یه شهر کوچک ایتالیاییه به میلان میرن که با والدین شوهرش دیدار کنن و هر دو ماه یک بار به فرانسه میرن که پدر پیر خودشو ببینه . این یعنی عشق . یعنی  حتی مرزها مانع دیدار نمیشن . ولی آدمهای بی دلی رو سراغ دارم که در یک شهر هستن و با فاصله چند محله ولی شاید ماهی یک بار هم دیدار ندارن . تازه سر ماه هم اگر میرن واسه اینه که مادر زنگ زده و گفته بیا آش رشته که دوست داری درست کردم  . چرا ؟ این رفتار " با کلاسه " ؟ وقت ندارن ؟ با والدین قهرن ؟ ازشون میترسن ؟ آخه چشونه ؟

    همسایه بالای سر من زن مسن و تنهاییه . یک پسرش ازدواج کرده ولی پسر دومش مجرده . نگفته پیداست که جدا زندگی میکنن . من شاهدم  که فقط پسر بزرگش هفته ای یک بار میاد که بچه اش رو تحویل مهد کودک خانگی بی جیره و مواجب بده که خانمش به کلاس بدن سازی برسه . کریسمس تموم شد و ژانویه و عید سال نو هم گذشت و یک نفر به دیدن این زن نیومد !! گاهی به صدای پاش که از بالای سرم میاد گوش میدم و میگم اگر بینوا خدای نکرده چیزی اش بشه کی میفهمه ؟ پس این فداکاران بی فدایی ، به کی باید پناه ببرن ؟ کی میفهمه که به کمک احتیاج دارن ؟  دور از جون همسایه من ولی واقعا اگر اتفاقی براش بیفته و من هم نباشم هیچ کس خبر دار نمیشه که اینجا کسی به کمک نیاز داره  و تنها میمونه و شاید تنها از دنیا بره و کسی نباشه که  لااقل یه بوسه  خداحافظی به پیشونی پیرش بزنه . چرا ؟

    از این مدل زندگی ها بدم میاد . از آدمهای بی دل بدم میاد . از بی مروتی و بی مهری بدم میاد . چه خوبه که آدمها یادشون بیاد که چی بودن و چی شدن ؟  یادمون باشه :

ما خودمون بزرگ نشدیم ، بزرگمون کردن

خداحافظ

منبع خبر بالا : روزنامه ویندزور استار - هشتم ژانویه

آدرس خبر :

http://www.windsorstar.com/news/Family+crash+victim+glad+didn+alone/4077565/story.html

اخبار - ششم ژانویه 2011 . یک کشته در تصادف ویندزور

 

OPP Logo.jpg   

    تکامسه . انتاریو : در یک تصادف رو در رو که پنج شنبه شب در منطقه Oldcastle روی داد یک نفر کشته شد . این حادثه در تقاطع  County Road و Sexton Sideroad  رخ داد .

    مامورین انتظامی و گروه امداد  بلافاصله بعد از تصادف در ساعت ۹:۳۰ دقیقه شب به محل حادثه رسیدند . پلیس هنوز موفق به شناسایی متوفی نشده است . 

    ترافیک در این تقاطع به دلیل وقوع تصادف قفل شده بود و بازرسان  OPP برای بررسی علت حادثه به محل اعزام شدند .

     منبع خبر : روزنامه ویندزور استار . شماره ششم ژانویه

   صفحه خبر :

http://www.windsorstar.com/news/dead+Essex+County+head+crash/4072493/story.html

   توضیحات :

    Opp مخفف عبارت Ontario Provincial Police  یا پلیس ایالتی هستش که فکر میکنم عملکردش نزدیک به ژاندارمری خودمون باشه . یعنی جاده ای و بین شهری عمل میکنه .

   

    اگر توی جاده خدای نکرده مشکلی براتون پیش اومد OPP به دادتون میرسه  . البته اگر ۹۱۱ رو بگیرین خودشون به همین OPP خبر میدن . گفته بودم که اگر به هر دلیل نتونستین حرف بزنین فقط گوشی رو نگهدارین . خود اداره از طریق موبایلتون شما رو ردیابی میکنه و کمک میفرسته .

   این آدرس برای شناسایی بهتر OPP :

http://en.wikipedia.org/wiki/Ontario_Provincial_Police

 

 

اخبار -  یک ویندزوری به دنبال گنج

 

    سلام . چهل سال پیش ، در سال ۱۹۶۷ ، ۲۵ شی ء مختلف در نقاط مختلف جهان ، توسط یک کلوب ویندزوری به نام The Canadian Club Whisky ، پنهان شد و برای یافتن نهایی هر یک از آنها جایزه ای صد هزار دلاری در نظر گرفته شد . بعضی از این اشیاء در نقاط شگفت انگیزی مثل ارتفاعات کلیمانجارو و آلپ یا در نزدیکی قله آتشفشانی مائوناکئا در هاوایی جاسازی شده بودند .

آدرس سایت گنج

http://www.hideacase.com/home.aspx

     اولین شیء  در سال ۱۹۶۸در آبشار انجل به دست یک زوج که ماه عسل خود را میگذراندند یافت شد . از تاریخ پیدا شدن آخرین قطعه ۳۰ سال میگذرد .

      یک قطعه از این گنج نایافته در Yukon کانادا مخفی شده بود که تا به حال پیدا نشده است .

     هم اکنون یک ویندزوری به نام راب گیل به این برنامه پیوسته و به عضویت تیم هشت نفره ای که باید به دنبال قطعه بعدی بگردند در آمده است . راب گیل ۴۴ سال پیش در ویندزور متولد شد و بعد از ملاقات با همسر آینده اش در جامائیکا و ازدواج به آمریکا نقل مکان کرد .

صفحه مربوط به رابرت در سایت گنج

http://www.hideacase.com/blogs/robert/

    اعضای این تیم بعد از چند مرحله گزینش برای این جستجو انتخاب شده اند . ظاهرا قطعه بعدی در Tongaمخفی شده است و تیم باید برای یافتن آن به سفری در قاره اقیانوسیه بروند .  مردم این کشور کوچک که تنها کشور پادشاهی در اقیانوسیه است از اقوام پولی نزی به شمار میروند .

اطلاعات مربوط به کشور تونگا

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%88%D9%86%DA%AF%D8%A7

    راب در وبلاگ خود در سایت گفته که خیلی به پیدا کردن یکی از این قطعات امید دارد . او فعلا به دنبال ردیابی سرنخها در نوشته ها و اطلاعات چهل سال پیش است . 

    منبع خبر : مجله Widsor Life شماره دسامبر ۲۰۱۰

    آدرس سایت مجله :  http://www.windsorlife.com

اخبار - دهم دسامبر 2010 . پلیس ویندزور در تعقیب رانندگان مست

 

     به دنبال نگرانی از موج فزاینده رانندگان مست و خوشگذران آخر هفته ، پلیس ویندزور زنگها را برای تعقیب و جریمه آنان به صدا درآورد .

     استفن بوردی ، افسر ترافیک ویندزور میگوید : امسال تصادفات ناشی از رانندگی در حین مستی ، تعداد بیشتری نسبت به سال پیش داشته است . مسئولین ترافیک ویندزور و حومه به دنبال این افزایش در صدد انجام روشهای سختگیرانه بیشتری برآمدند .

     غم انگیز ترین حادثه  در طول امسال ، مربوط به مرگ یک مادر جوان ١٩ ساله  به نام کوردی ملوک ، در اثر تصادف با برف نورد بوده است .  کوردی در حالی جانش را از دست داد که به دنبال بن ، پسر یازده ماهه اش میرفت . یک پسر جوان هم در حین بازگشت از جشن تولد خودش در اثر مستی ، اتومبیلش را به درخت کوبیده و کشته میشود .

    به گفته وکیل دعاوی ، براین دوچارم ،  هزینه های تصادف خیلی بالاست . تعرفه استخدام وکیل برای پیگیری پرونده تصادف بین ۵٠٠٠ تا ١٠٠٠٠ دلار میباشد . علاوه بر آن هزینه حمل اتومبیل تصادفی که ۵٠٠ دلار است و بیمه اتومبیل که تا ۵ سال ، چند برابر خواهد بود .

    این وکیل اضافه میکند که جدا از تمام اینها ، بعد از تصادف ، راننده خاطی در اداره پلیس یک سابقه دار به حساب می آید .

   منبع خبر :

http://www.windsorstar.com/news/Windsor+police+target+drunk+drivers/3955498/

اخبار - نهم دسامبر 2010 : کمک یک واسطه روحی برای پیدا کردن یک گمشده

آنی اشکیان گم شده

    خانواده آنی آشکیان ، ٣١ ساله که از دو سال پیش و بعد از تماسی تلفنی با خانواده اش تا به حال مفقود شده ، برای یافتن او دست به دامن یک واسطه روحی معروف به نام سیلویا براون  شده اند .

    خواهر آنی میگوید : پس از گم شدن او نامه ها و تلفنهای بیشماری داشته ایم که متاسفانه هیچ کدام با هم هماهنگ نبودند و نمیتوانستیم به آنها اعتماد کنیم .

   این خانواده از دو سال پیش تا به حال با کمک پلیس و افراد داوطلب و .... تمامی تلاش خود را برای یافتن دختر گمشده شان انجام دادند . چندین بار به واسطه های روحی مراجعه کردن و نا امید شدند . فعلا هم از کمک یک بازرس خصوصی پلیس بهره میبرند .

   خانم سیلویا براون که در رشته خود فرد بسیار معروفی است در سالن کلوسئوم ساختمان سزار ویندزور برنامه گروهی اجرا میکند و در طول آن با توجه به توانائیهای خاص روحی اش به مردم اطلاعات و کمک ها ی بسیاری میرساند .

    خانواده آنی پس از اینکه در خلال آخرین برنامه نتوانستند با او صحبت کنند ، پس از برنامه از او برای ملاقات در دفترش وقت گرفتند . پلیس تورنتو هم اطلاعات و یافته های پرونده را به دفتر این خانم فرستاده و در حال حاضر همگی منتظر نظر او هستند .

   به گفته خواهر آنی : مهم نیست که شما به یک واسطه ایمان دارید یا نه . مهم این است که به هر کمکی نیازمند هستیم . سیلویا ، یک واسطه ماهر و معروف است . کسی چه میداند . شاید بتواند .....

  فیلم مربوط به آنی :

http://surroundedme.com/ani-ashekians-missing-person-case-bears-similarities-to-new-book-nine-dragons

سایتی که مخصوصا برای یافتن آنی طراحی شده و شامل اطلاعات کامل و آدرس سایتهای موسسات و گروه های مختلفی است که برای پیدا کردن او فعالیت میکنند .

                                                     http://www.findani.com/

منبع خبر :

 http://www.windsorstar.com/news/todays-paper/Missing+Windsor+woman+family+turns+psychic+find+Ashekian/3949746/story.html

    +++++++++++

اطلاعات مربوط به سیلویا براون

http://en.wikipedia.org/wiki/Sylvia_Browne

http://www.blogtalkradio.com/judy-joy-jones-show/2010/07/30/sylvia-brown-psychic-and-new-york-times-best-selli

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

 

 

اخبار ویندزور

 

     سلام . تصمیم داشتم که در وبلاگ یدکی ام  به طور روزمره از اخبار ویندزور بنویسم . البته مدتی وقفه افتاد که امیدوارم دیگه پیش نیاد . دو تا پست  خبری هم گذاشته بودم ولی دوستانم گفتند که نتونستن وبلاگ رو ببینن که فکر میکنم دلیلش مشکل در ثبت تاریخهاست . باید تاریخ هر پست  قدیمی در وبلاگ جدید رو دوباره تنظیم کنم که زمان میبره و متاسفانه فعلا سرم خیلی شلوغه . الآن تمام صد و خرده ای پست که اینجا داشتم فقط در دو روز که منتقلشون کردم ثبت شده . در حالی که معمولا سرور ها بعد از ده پست ، وبلاگ رو به لیست عمومی میفرستن .

    به هر حال  هدفم هم از برپایی وبلاگ جدید فقط داشتن راه فرار و نجاتی بود که اگر دوباره بلاگفا بلایی سرم آورد بتونم بهش پناه ببرم . الآن هم هر پستی که مینویسم به صورت یدکی به اون وبلاگ هم منتقل میکنم . تنها تفاوت این دو وبلاگ در اخبار ویندزور بود که از حالا به بعد در همین وبلاگ میگذارم که همه بتونن استفاده کنن .

   در مورد نوع خبر هم خیلی سختگیر نیستم . هر کدوم از اخبار روزنامه های ویندزور که به نظرم جالب بیاد مینویسم . روزی یک خبر و اگه وقت کنم شاید بیشتر .

   در حال حاضر دو خبری که در پرشن بلاگ گذاشته بودم براتون منتقل میکنم . پس فعلا خداحافظ

 

بزرگراه 401 هنوز بسته است .

     سلام . میدونستین که از چند روز پیش و بعد از یک تصادف بزرگ بین چندین تریلی ،بزرگراه ۴٠١ بسته است و هنوز هم باز نشده ؟ مسافران این بزرگراه توی لندن و چتم گیر کردن و نمیتونن خودشون رو به ویندزور برسونن .

     توی خبرها نوشته بود که ارتفاع برف توی منطقه به یک متر و نیم رسیده !! اینجا هم خیلی سرده . دیشب دمای هوا به منفی ١٣ رسید که منفی ٢٢ احساس میشد . خیلی وحشتناکه . نه ؟ هر چقدر دمای دستگاه فرنس رو بالا میبریم فایده نداره . فرنس داره توی سر خودش میکوبه که هوا رو متعادل کنه ولی بینوا زورش نمیرسه .

     روز هشتم دسامبر بین چندین تریلی تصادفی رخ داد که کشته هم داشت  . برای همین بزرگراه رو بستن و درحال تلاش برای باز کردنش هستن . این بزرگراه در واقع رگ حیاتی منطفه است . بسته شدنش صدمه بزرگی به زندگی و اقتصاد این ناحیه میزنه .

http://toronto.ctv.ca/servlet/an/local/CTVNews/20101208/401-pileup-101208/20101208/?hub=TorontoNewHome

  مسئله اینجاست که هر چقدر هم که برف رو پاک کنن و بولدوزر و ... به کار بگیرن با جاده یخ زده چه کنن ؟ پیاده روی جلوی خونه که نیست که با یه کاسه نمک سر و تهش هم بیاد . انگار حالا حالا ها باید بسته بمونه . دارم فکر میکنم اینکه بزرگراهشه اینه وااای به جاده کناره که از داخل شهر ها میگذره . اونجا دیگه چه خبره خدا میدونه .