مراکز حمایت از تازه مهاجرین - 2 : WEST



   
      سلام . برای مرحله بعدی معرفی مراکز حمایتی ، تصمیم گرفتم از مرکزی که خودم ثبت نام کردم یعنی WEST براتون بگم . 
                                             قبل از هر چیز این آدرس سایتشون :
 
                                             http://www.westofwindsor.com/
 
                                                         و آدرس خودشون :
 
                                                   647  خیابان اوئلت. واحد 201
                                                      کد پستی : N9A 4J4
                                                          519-256-6621

     اولاً همونطور که قبلاً هم چند بار نوشتم ، کلمۀ WEST مخفف عبارت Women's Enterprise skills Training of Windsor هست که ناگفته پیداست فقط مخصوص خانمهاست و این ترم استثنائاً نمیدونم چرا از آقایون هم ثبت نام شده بود . 

     برنامه ها و پروژه های این مرکز بر اساس راهنمایی ، هدایت و حمایت زنان تازه مهاجر یا زنانی که برای ورود به بازار کار نیاز به آموزش دارن طراحی شده و تماماً رایگانه . دورۀ  ELT یعنی Labour Market Language Trainingکه من هم شرکت کردم بر همین مورد استواره که در ادامه توضیح بیشتری در موردش میدم . 

     اینجا هم مثل همه مراکز دیگر حمایتی ، برنامه  Settlement   رو دارن که شامل همه سرویسها و کمکها در ابتدای ورود تا زمان استقرار مهاجرین ، شغلیابی ، پایه ریزی بیزینس ، مشاوره برای گسترش بیزینس و ....

     در مورد اشتغال و شغلیابی هم تمام همراهیهای لازم انجام میشه . یعنی از دروس مربوطه که در دورۀ ای ال تی تدریس میشه تا انواع Work Shop و مشاوره های لازم به کمک متخصصین شغلیابی ، سخنرانیها و سمینارها و ..... خلاصه به قول خودشون انقدر Event برگزار میکنن و درس میدن و امتحان میگیرن و مصاحبه آموزشی میذارن که با کسب مهارتهای لازم بالاخره بتونین در یک موقعیت واقعی گلیم خودتون رو از آب بیرون بکشین و وارد یک شغل قابل قبول بشین .میدونین یه برنامه دارن که اگه لباس فرمال به درد بخور برای مصاحبه نداشتین حتی بهتون لباس بدن ؟ یعنی بسیج میشن و تمام تلاش خودشون رو میکنن تا شما روی پای خودتون بایستین و دستتون توی جیب خودتون باشه . حمایتی که من از این گروه دیدم واقعاً مثال زدنیه . 

     کلی هم جایزه و اوارد بردن تا به حال که توی سایتشون هست .

    این حمایتها نه تنها برای زنان مهاجر انجام میشه بلکه این تیم فعال و کارآمد به کمک زنان ضعیف هم میان تا به زنانی خود کفا و قوی و مستقل تبدیلشون کنن که با کسب مهارتهای لازم شغلی وارد بازار کار بشن .

    در ابتدای ورودم از بعضی از همکلاسیها شنیدم که دوره ای ال تی برای همه رشته ها برگزار میشه ولی بعد دیدم ملت اشتباه کردن . این دوره فقط برای رشته های مالی برنامه ریزی شده و شامل شش درس اصلی هستش : 

1- حسابداری عملی ( یعنی دستی شامل تمام ثبتها ، محاسبات ، گزارشات ، قوانین پایه ای، اصول و مفاهیم بین المللی، آنالیز و بررسی مقایسه ای و  .... ) . این درس از جانب کالج سنت کلر ارائه شده و کردیت هم از طرف خودشون داده میشه .

2-  حسابداری کامپیوتری که نرم افزار Simply Accounting تدریس میشه . این هم از طرف سنت کلره . 

3-  انگلیسی تخصصی مالی ، بازرگانی ، حسابداری ،مدیریت ....

4- ارتباطات موثر ( شامل مفاهیم و تکنیکهای ارتباطات تجاری ، تکنیکهای کابردی میتینگ، مدیریت کارآمدو ....) .

5- مکاتبات اداری ( شامل تکنیکهای نامه نویسی و گزارشهای مالی و اداری ، فنون ارائه و ....  ) . این یکی هم از طرف سنت کلره .

6- تکنیکهای شغلی و شغلیابی ( شامل نت ورکینگ ، رزومه نویسی ، تکنیکهای مصاحبه، ..... ) .

     این مرکز هم مثل اکسلنس سنتر در کنار همه کارهایی که براتون انجام میدن ، برنامه نگهداری از بچه های دانشجوها رو دارن و هزینه رفت و آمد شماها رو هم میپردازن . 

     یه میان پرده واستون بگم : برای کلاسهای شغلیابی باید هر هفته یک لیستی رو امضا کنیم که معلوم بشه چند نفر میخوان در Work Shop  اون هفته شرکت کنن . خوب من هر هفته امضا میکنم . در جدولی که باید امضا کنیم ستونهای مختلف برای مشخصات کامل ماها طراحی شده از قبیل اسم و فامیل ، آدرس و تلفن ، ای میل ، تعداد و سن و اسم بچه ها! منم هفتۀ اول بی توجه نوشتم دو تا دختر 17 و 24 ساله !  دیدم متصدی این کار با تعجب نگاه میکنه ولی این ملت انقدر مودب هستن که یارو هیچی نگفت . هفتۀ بعد متوجه شدم این ستون برای نگهداری از کودکان خردسال در طول میتینگه !!

     کلاسهای ما در ساختمان Multicultural Council توی خیابون یونیورسیتی برگزار میشه که اونم خودش یه مرکز حمایتی دیگه است که سر وقت واستون مینویسم . 

    از برنامه های دیگۀ این مرکز باید از دورۀ MTP یا Management Training Program  نام ببرم که از اسمش پیداست برنامه آموزش مدیریته . این دوره شامل واحدهای مدیریتی و زبان تواماً هستش . 

    کلاسهای لینک  هم که معرف حضور همه هست از برنامه های خوب این مرکزه . 

    در WEST  کلاسهای دیگه ای مثل کلاسهای تکمیلی و پیشرفته آفیس ارائه میشه که در انتها با امتحان تخصصی میتونین مجوز رسمی آفیس هم بگیرین .

     اگه میخواین معادل دیپلم یا مدرک راهنمایی داشته باشین هم میتونین روی این مرکز حساب کنین . یعنی با کلاسهای آپ گرید میتونین دیپلم کانادایی بگیرین. البته این برنامه به درد ایرونیها نمیخوره چون هیچکدوم ما بدون مدرک راهنمایی یا دیپلم نیستیم و به یمن برنامه رایگان آموزشی دولتی در ایران همه لااقل تا دیپلم رو دارن . 

      دیگه چی بگم براتون ؟ کلاسها بسیار بزرگ و دلباز و همه میزها مجهز به کامپیوترهای موند بالا و جانانه و خلاصه از دست ندین ، حیفه . مجانی هم که هست و تمام کتابها رو هم بهتون قرض میدن . البته چون باید کتابها رو آخر ترم پس بدیم مدام التماس میکنن که توی کتابها چیزی ننویسین .

      یه چیزی بگم ؟ کتاب ارتباطات موٍثر فقط یک سری نوشته های مدادی از ترمهای قبل داشت که مجبور شدم پاک کنم تا خیال نکنن من نوشتم ، کلی زحمت کشیدم و کتابو تمیز کردم ، شکر خدا که همه با مداد بود . لازمه بگم به چه زبونی بود ؟ آخی ...  خدا پدر و مادر همه ما رو بیامرزه که انقدر اخلاقامون جانانه است که نیاز نیست من بگم تنها کسی که التماسهای این بنده خداها رو نشنید کجایی بود ، خودتون میدونین دیگه . بگذریم . 

     کل دوره چهار ماهه و بعدش هم خودشون براتون جایی واسه کار داوطلبانه پیدا میکنن و تا لحظه آخر باهاتون هستن . من و یکی از همکلاسیها ، جمعه ظهر باید برای مصاحبه به انجمن آلزایمر بریم ( ای خدا میدونستی من آلزایمری رو کجا بفرستی ؟ ) داشتم حساب کتاب میکردم که با کدوم خط اتوبوس برم و کی سوار بشم و اینها که دستیار استاد شغلیابی اومد گفت روز جمعه ساعت یازده و نیم خودم میام دنبال جفتتون و میبرمتون و باهاتون هستم تا بعد از مصاحبه !! کلی ذوق - مندیل شدم . یعنی از حمایت و همراهی کم نمیذارن . 

    مسئول ثبت نام و راهنمای دوره و خلاصه میشه گفت خانم مدیر دورۀ ELT ، خانم نازنینیه به نام الیزابت که برای ثبت نام میتونین با این تلفن و آدرس باهاش تماس بگیرین : 

     Elizabeth Nagi

519-256-6621#239

elizabeth@westofwindsor.com

    مسئول کارهای اداری و ..... اسمشو بذاریم خانم ناظم هم خانم مهربان و فعالی به نام جوآن هستش که آدرس و تلفنش اینه :

     Juan Wang

519-256-6621#227

juanw@westofwindsor.com

     شروع دورۀ بعدی از ژانویه است . من پیشنهاد میکنم دوستانی که سر کار نمیرن و زمانشون آزاده حتماً اقدام کنن . مدرک این دوره در کاریابی شما خیلی موثره . چیزی که از دست نمیدین ، دورۀ مجانی و حمایتهای کامل و مفید و به درد بخور، کمکهای جانبی و .... جداً اگه حرکتی نکنین کوتاهی کردین . بعدها نشینین بگین من کار پیدا نکردم ، اینها نژادپرستن و به ما ایرونیها کار نمیدن ، اینجا بیکاری زیاده و از این حرفها ها ! ببینین ، در بازه و دارن دعوت میکنن که بیایین کمکتون کنیم ، پول هم نمیخوایم ، چایی هم واستون میریزیم . دیگه اگه حرکتی نکنین کوتاهی از خودتونه به خدا . 

     تا الآن دو جا رو بهتون معرفی کردم که از کلاس زبان تا دوره های تخصصی مجانی رو برگزار میکنن . خوب بابا یاعلی !

     من که خیال دارم تا زمانی که سیتی زن بشم هر جا هر دوره ای بود شرکت کنم مگه اینکه برم سر شغلی که یا تمام ساعات مفید منو بگیره یا انقدر خسته ام کنه که عین مرده برگردم خونه ، وگرنه تا جون دارم و اینها اجازه میدن از این کلاسها استفاده میکنم ، چی از این بهتر که یه کسی سفره ای پهن کرده و بفرما زده و بی دریغ داره از خودش مایه میذاره ؟ باز بشینم بگم آقا من شغلی پیدا نکردم ؟ یا نه نشستم فقط ملکه الیزابت بیاد پایین تامن برم سر جاش ، ده از اون کمتر که قبول ندارم !! 

     قبول دارم سخته ، برای آدم سنگینه که به قول دوستی تا به حال اونطرف میز بوده و استخدام میکرده ولی حالا باید بیاد اینطرف میز و گردن کج کنه تا استخدام بشه . ولی خوب که چی ؟ آدم یه برنامه ای میریزه و یه تصمیمی میگیره و یاعلی میگه ، خوب باید پاش واسته ، جا زدن و عقب نشینی یعنی پاک کردن صورت مسئله . ما میدونیم چی هستیم ، جار میزنیم که از ما بهتر توی دنیا وجود نداره ، اصلاً گلیم ، تاج سریم ، مغز متفکر جهانیم ، صدر باهوشها و پرکارها و .... و .... و ..... خوب قبول . ولی اون یارو اونطرف میز میدونه من کیم ؟ ده مجبورم خودمو بهش اثبات کنم دیگه ، مگه نه ؟ پس باید بپذیرم که یه مدتی اینطرف میز بایستم و با کار درست و حرفه ای و تخصصی تلاش کنم بهش بقبولونم که من خوبم و به به و چه چه . درسته ؟ پس بزن بریم .

                                                                       


 مراکز حمایت از تازه مهاجرین - 1 : Excellence Centre


   

    سلام . دیشب گفتم که تصمیم دارم در باره اکسلنس سنتر واستون بنویسم . این مرکز یکی از ده ها مرکز کمک به مهاجرین تازه وارده که زیر نظر دولت کانادا و به صورت کاملاً رایگان فعالیت میکنه . این حمایت در قالب چندین برنامه برای افرادی در موقعیت ، ردۀ سنی و با نیازهای مختلف پیاده میشه . 

     اکسلنس سنتر دو تا شعبه توی ویندزور داره که آدرس مکانها و سایتش رو براتون میذارم . 

شعبه مرکزی ویندزور که با سرپرستی یک آقای ایرانی به نام آقای شهبازی اداره میشه 

خیابان اوئلت - پلاک 660

کد پستی : N9A 1C1

http://www.ncce1.org

519-258-4076

*****************

شعبۀ دوم ویندزور 

خیابان سندویچ - پلاک 3235

کد پستی : N9C 1A9

519-254-2001

اینجا اطلاعات بیشتری در باره شعبۀ سندویچ پیدا میکنین .

http://windsoressex.cioc.ca/record/WIN0867

     خوب یه خورده در باره انواع برنامه ها و کمک های این مرکز براتون بنویسم ؟ دیروز که رفتم خانم منیژه روهنده ، یک هموطن بسیار فعال و با محبت که اونجا کار میکنن در مورد مرکز توضیحاتی دادن و خانم Tasneem Khan هم بروشورهای اطلاعاتی اونجا رو در اختیارم گذاشتن که منم براتون شرح میدم .

      برنامه های اصلی :

     1) تعلیم و تدریس زبان انگلیسی در رده های مختلف هستش که طبق معمول همه دنیا با تعیین ترم شروع میشه . تا لینک هفت رو درس میدن و بعد از اون کلاسهای مکالمه سنگین تر هم دارن . 

     2) برگزاری سمینارها و جلسات و میتینگهای مختلف در رابطه با نیازهای مهاجرین که یکی از اونها هفته پیش در مورد انواع مجوزها و مدارک حسابداری و حسابرسی در کانادا بود که براتون نوشتم منم شرکت کردم و خدا خیرشون بده سخنرانان آگاه و ماهری دعوت کرده بودن و مطالب خوبی ارائه دادن به خصوص توضیحات آقای Sam Aghbari حسابرس و حسابدار و متخصص در امر شناسایی جعل و .... خیلی مفید و کارآمد بود . من از این به بعد لیست برنامه های آتی این مرکز رو براتون میذارم . فعلاً اینها رو داشته باشین :

سمینار روشهای شغلیابی در فضای نت 

21 نوامبر ، ساعت 12:30 ظهر تا 1:45 بعد از ظهر در شعبه مرکزی ، خیابان اوئلت

         Employer Panel:

       Using Social Media for Employment

     در این سمینار قراره در باره چگونگی استفاده از اینترنت و سایتهای مختلف مثل توئیتر و لینکدین و .... برای شغلیابی سخنرانی کنن . به نظر من اونهایی که توی ویندزور هستن و دنبال شغل میگردن خیلی به نفعشونه اگه شرکت کنن . برای ثبت نام در این سمینار با خانم تنسیم خان با تلفن و آدرس زیر تماس بگیرین : 

tkhan@ncce1.org

519-258-4076#1603 

********************

بهبود روشهای ارتباط موثر و فن بیان در شغلیابی

تاریخ : 28 نوامبر، ساعت 12:30 ظهر تا 1: 45 بعد از ظهر ، مکان : شعبۀ مرکزی ، اوئلت

میخواین خودتون و نقطه نظرهاتون رو بهتر و ماهرانه تر برای یک کارفرما توصیف کنین ؟ پس توی این سمینار شرکت کنین . این گروه در باره بهبود روشهای ارتباط موثر و فن بیان و .... براتون سخنرانی میکنن . به نظر خیلی جالب میاد . من حتماً شرکت میکنم .

برای ثبت نام با خانم روهنده ( همون هموطن نازنین ) با تلفن و آدرس زیر تماس بگیرین :

mrouhandeh@ncc1.org

519-258-4076#1602

*******************

سمینار بررسی و شرح اهمیت وجود رزومه و کاور ماهرانه ، بهبود سطح اعتماد به نفس و درک و آشنایی با متدهای شغلیابی در کانادا

تاریخ: 19 تا 23 نوامبر ، ساعت 9 صبح تا یک بعد از ظهر و مکان شعبۀ مرکزی در اوئلت

برای ثبت نام با خانم Ofelia Dugal با تلفن و آدرس زیر تماس بگیرین :

odugal@ncce1.org

519-258#1609

***********

     و باقی فعالیتهای این مرکز : 

     3 - JSW : جلسات آموزش شغلیابی که سمینارهای جدیدش رو براتون نوشتم .

     4 - BDA : مشاوره و راهنمایی و حمایت از راه اندازی یا گسترش مشاغل خوداشتغالی کوچک. 

     5 - LMA : برنامه های دسترسی به بازار کار که مسئولش همون خانم تسنیم خان هست .

     6 - Youth Program : شرح نمیخواد دیگه ، تمام برنامه هایی که به درد جوانان میخوره اعم از انواع تعلیمات و برنامه های آموزشی - تفریحی و کارهای داوطلبانه برای دریافت کردیت در مدرسه ( در این مورد براتون توضیح میدم ) مسئولش آقای Marc D. Brown بسیار آگاه و فعاله . اگه با این آقا کاری داشتین با همون تلفن مرکز با داخلی 1611 تماس بگیرین . اینم ایمیل این آقا :    mbrown@ncce1.org

     7 - Settelement : این برنامه هم که اکثراً با کلمه اش آشنایی داریم برای حمایت از تازه مهاجرین در استقرار پایه ریزی شده که شامل انواع و اقسام کمکها از قبیل همراهی در گرفتن سین کارت و پی آر کارت ، ثبت نام برای اوهیپ ، مشاوره و همراهی برای ثبت نام بچه ها در مدرسه و کلی کارهای دیگه که روزهای اول واقعاً سخته ، حتی تا پیدا کردن منزل .

     به نظر من سنگین ترین و سخت ترین شغل در یک مرکز اینچنینی همین ستلمنت هستش . من سراغ دارم مهاجری که برای دکتر رفتن هم نیاز به مترجم داشت و از این گروه کمک میگرفت . ( بابا چرا با انگلیسی ضعیف میایین اینجا ؟ ) ولی خدائیش دکتر عمومی ما انقدر لهجه ترسناکی داره که من هرگز دقیقاً نمیفهمم چی داره میگه . به نظرم مال سنگاپور باشه . هی میگم عوضش میکنیم ولی هی کوتاهی میکنم تا دفعه بعد که برم پیشش و اون حرف بزنه و من تو دلم به خودم فحش بدم . به خدا انگلیسی من حیوونکی نیست . آخرین امتحان تعیین ترمی که دادم گفت و گو و شنوائیم رو ( اسپیکینگ و لیسنینگ : بازم بدبخت این دو تا کلمه شدم ؟ )هشت CLB ارزیابی کردن ولی باور کنین فهم لهجۀ این پزشک محترم و قطعاً ماهر لینک شونصد میخواد . 

     8 - و آخرین برنامه ای که فلایرش دست منه SWIS هست که کمک به تازه واردها در پیدا کردن موسسات آموزشی برای آپ گرید کردن مدارک و دانسته ها و ... اونهاست مثل خودم که اینجا رفتم کالج و مدرک مجدد گرفتم . لازم به ذکره که تا جایی که من خبر دارم این ارتقاء سیستم دولتی و مجانی نداره و اصولاً بالاتر از دیپلم هیچی اینجا رایگان نیست . بنابراین مشاوره در مورد وامهای مختلف هم ضروریه و اینجا انجام میشه . من هم وام اوسپ گرفتم تا هزینه های تحصیلم رو پوشش بده . درسته بدهکار دولت هستم ولی میدونم که این آپ گرید لازم بوده و بدون اون شغل قابل قبولی پیدا نمیکنم . ( انشاالله چند ماه دیگه نمیام بنویسم که با وجود این مدرک و این بدهی بازم نتونستم کار قابل قبولی پیدا کنم . دعا کنین .)

   در مورد اون برنامه کردیت مدرسه و جوانها و اینها واستون بگم : اینجا یک فرهنگ نازنینی هست که از همون مدرسه ، بچه ها رو برای کمک به اجتماع و همکاری و همیاری و کارهای عام المنفعه تشویق میکنن . هر سال دختر من با همکلاسیهاش چند روز از پاییز رو به پاک کردن چمنهای همسایه های مدرسه از برگهای درخت میگذرونن . یعنی از طرف مدرسه بسیج میشن و از این چنگک های برگ جمع کن ( اسمش چیه ؟ ) دستشون میگیرن و راه میفتن توی خیابونهای اطراف مدرسه با معلمشون که اونم پا به پای بچه ها کار میکنه و هر روز چند تا باغچه رو تمیز میکنن . این براشون کردیت و اعتباری میاره که توی کارنامه ثبت میشه . هر شاگردی باید در طول دوران تحصیلش تا قبل از دیپلم یک حداقلی کردیت داشته باشه و اگه بیشتر داشت که چه بهتر ، چون اگه به یه حد نصابی برسه که من یادم نیست چقدر ، براش بورسیۀ دانشگاه میشه یعنی شهریۀ دانشگاه رو پوشش میده . دختر من از وقتی وارد دبیرستان شده ، با کار در مدرسه قبلی اش و کمک به نگهداری بچه های معلول کودکستانی کردیت جمع کرده . روزهای مختلفی که وقتش رو داره با اجازه دبیرستان میره به مدرسه ابتدائی و راهنمائیش و بعد اتمام ساعات کار از مدیر قبلی برگۀ امضا شده تحویل میگیره و به مدیر جدید میده . 

     دیروز که رفتم اکسلنس سنتر  با همون آقای براون که مسئول برنامه های جوانان بود صحبت کردم و لاینهای احتمالی کارهای داوطلبانه برای دخترم رو بررسی کردیم . دیدم چه برنامه های جالبی برای جمع آوری کردیت دارن . خلاصه قرار شد دخترم خودش با این آقا در تماس باشه و جدولی برای کارش تهیه کنه . این کردیت نه تنها در رزومه اینها و آینده شغلی شون تاثیر خیلی مثبتی داره بلکه از نظر روحی ، جوونها رو علاقه مند به اجتماع و کار خیریه و کار گروهی بار میاره که دیگه لازم نیست من براش تبلیغ کنم . 

    البته حواستون باشه که این کمک ها و حمایتها فقط تا زمانی رایگانه که پی آر دارین یا پناهنده هستین و به محض تبدیل موقعیتتون به سیتی زن دیگه از مجانی بودن درمیاد . 

     کمکهای جانبی در کنار کلاسها و سمینارها هم وجود داره از قبیل نگهداری بچه های شما در طول کلاس و سمینار یا تامین بلیط رفت و آمدتون به کلاس و ...... به علاوه برنامه های تفریحی مثل جشنهای مختلف ، اردو ، پیک نیک ، پات لاک و .....

     خوب از این به بعد همونطور که گفتم تاریخ و مکان و عنوان هر سمینار رو براتون مینویسم به علاوه آخرین اخبار در مورد برنامه های این مرکز . تصمیم دارم برای W.E.S.T و Y.M.C.A و Multicultural Council هم پستهای تکمیلی بذارم . منتظر باشین . 

                                                                        


روز خوش من

     سلام . احوال شما ؟ من که امروز خوبم الهی شکر . بعد مدتها یه روز احساس شادمانی داشتم بالاخره. امروز یه مصاحبۀ آزمایشی داشتیم و من گوش شیطون کر سربلند بیرون اومدم . البته قبل از مصاحبه ، صادقانه بگم خیلی عصبی و مضطرب بودم ولی شخص مصاحبه گر انقدر آروم و مهربان بود که دل منم آروم شد . 

     قطعاً میدونین که اینجا گزینش بر اساس رزومه و مصاحبه است ، یعنی قراره باشه و حالا اگه جایی مثل ایران پارتی بازی و " رابطه ای " به جای " ضابطه ای " گزینش میکنن دیگه اون موردی جداست . از اول ترم یک استاد نازنین و دستیارش افتادن به جون ماها که یادمون بدن چطوری یه رزومۀ آدم حسابی بنویسیم . صد بار نوشتیم و غلط گیری کردن و دوباره نوشتیم تا بالاخره به یه مرحله ای رسید که کارفرما با دیدنش فرار نکنه .


job interview

  

    بماند که ما با امید فراوون هر چی مدرک تحصیلی و سابقۀ شغلی توی کشورهامون داشتیم ردیف میکردیم ولی ته دلمون میدونستیم که اونها اینجا چندان ارزش نداره مگه اینکه یه مدرک و حتماً تجربۀ کانادایی هم پشتت داشته باشی . تازه وقتی کسی به سن من میرسه دیگه مدارک تحصیلی و سوابقش مال بالای ده بیست سال قبل از آب درمیاد و میگن اونها هم به درد نمیخوره !! به هر حال به همین دلایل بود که من همونطور که براتون نوشتم  همینجا مدرک Business Administration گرفتم و حالا هم که دارم دورۀ  ELT  میگذرونم . حالا توی رزومه یه آیتمهای کانادایی نزدیک تر از ده سال دارم که نتونن صاف بندازنش توی سطل آشغال . 



      همۀ اینها رو گفتم که اینو بگم : آقای مصاحبه کننده که شغلش مشاوره در امر مصاحبه ( چه خوش آهنگ شد ! ) بود بعد مصاحبه هم به خودم گفت ، هم توی برگه ام نوشت و هم اومد سر کلاس به استادم و جلوی همکلاسیهام گفت که هر کسی این خانم رو استخدام کنه شانس آورده ! هوراااااااااا الآن دلم میخواد دو هزار بار آهنگ  I'm feeling good  گوش بدم . کی میاد با هم گوش کنیم ؟ 

    میان پرده بگم ؟ الآن پیشو بانو اومده پایین پام نشسته و چنان زل زده به من انگار تا الآن منو ندیده !! هی میخوام تایپ کنم هی سنگینی نگاهشو حس میکنم تمرکزم بهم میخوره . بابا برو بچه ! چکارم داری تو ؟ آخ آخ دیوونه داره دمپاییمو گاز میگیره !! خوب به سلامتی روح خواجه حافظ شیرازی بنده الآن با یک فقره دمپایی در خدمت شمام . یکی شو برد با خودش !

    بعد کلاس هم رفتم مرکز Excellence Center . هفته پیش اونجا یه سمینار بود در باره انواع مدارک و مجوزهای حسابداری در کانادا و روش کسب این مجوزها و ..... که من هم شرکت کرده بودم . بعد از اتمام مصاحبه یک خانم خوش اخلاق هندی یک سری بروشور تبلیغی در باره این مرکز داد دست خارجیها و گفت بدین به هموطنهاتون که بیان مرکز ما . من گفتم اگه بخواین میتونم توی وبلاگم در باره شماها بنویسم که استقبال کرد و قرار گذاشت که امروز برم تا بهم اطلاعات کامل بده . خلاصه ظهر هم رفتم اونجا و با یه بغل بروشور و فلایر اومدم خونه . پست بعدی در باره این مرکز و سمینارها و میتینگها و برنامه هایی که برای تازه مهاجرین میذاره خواهد بود . اونجا با یک خانم ایرانی نازنین هم دیدار کردم که براتون خواهم نوشت .

   میخوام در بارۀ یه مشکلی صحبت کنم که به نظرم خیلی از تازه واردین دارن ، این که آدم تا وقتی که انگلیسی اش به یه مرحله قابل قبول نرسه نمیتونه بروشورهای اینها رو بخونه و درک کنه ، درست میگم ؟ همین مرکز بروشور فارسی هم داره ولی کجا توزیعش میکنه ؟ توی خود مرکز ! یعنی اگه کسی ندونه چنین جایی وجود داره که نمیره اونجا تا بروشور به زبان خودش رو دریافت کنه . مجسم کنین که من به فارسی برای یک کلاس زبان فارسی تبلیغ کنم . خوب اونی که از ژاپن اومده و میخواد فارسی یاد بگیره چطوری تبلیغ فارسی منو بخونه و بفهمه فلان جا کلاس زبان فارسی هست ؟ مهاجری که خیلی در انگلیسی قوی نیست که نمیتونه بروشورهای انگلیسی اینها رو بخونه ، میتونه ؟



     من فکر میکنم این موسسات باید بروشورهای غیر انگلیسی رو در کنار تابلوهای تبلیغاتی شون دست مردم بدن. اولین روزی که وارد کانادا میشین توی فرودگاه بهتون یه سری بروشور میدن که اطلاعاتی در باره موسسات کمک به تازه واردین داره ولی همه به انگلیسی . مبنا بر اینه که مهاجرین زبان رو در یه حدی بلد باشن تا بتونن ویزا بگیرن . خوب درسته ولی کسانی که خانوادگی اومدن چی ؟ پدر خانواده شخص اصلی بوده و تقاضا داده ، اگه پوئن های پدر کامل باشه دیگه نیازی نبوده که دیگران هم مثلاً انگلیسی بدونن . قطعاً همه ما کلی خانواده میشناسیم که فقط درخواست کننده شون انگلیسی میدونسته و بقیه دارن اینجا دست و پا میزنن هنوز . درست میگم ؟  خود من تبلیغ این دورۀ ای ال تی رو توی اتوبوس دیدم . خوب اگه نمیفهمیدم که این تبلیغ در چه مورده ، چه مشکلی از من حل میشد ؟ خلاصه به نظرم که ما وبلاگرها در هر شهر و کشوری که هستیم باید برای موسساتی که برنامه شون کمک به خارجیها و رفع نیازهای اونهاست تبلیغ کنیم . 



     یادم میاد قبل از اینکه بیام به شدت دنبال اطلاعاتی از ویندزور بودم . هیچ سایت فارسی زبانی در باره این شهر چیزی ننوشته بود . همین باعث شد جای خالی چنین مطالبی رو با تمام وجود حس کنم و تصمیم بگیرم خودم یه وبلاگ راه بندازم . فکر میکنم در این سه سال هم تلاشم بی ثمر نبوده و عملاٌ نظرهای دوستان نشونم داده که کم و بیش در معرفی ویندزور موفق بودم . ولی یک توصیه دارم به همه خواننده های عزیزم که لطفاً هر کدوم هر کجای جهان که هستین اگه دسترسی به اینترنت ارزون و سریع دارین و اگه وقت و حوصله دارین ، آستینها رو بالا بزنین و همت کنین و شهر خودتون رو معرفی کنین . والله صواب داره . خدا این دنیا و اون دنیا بهتون عوض بده اگه چهار تا بروشور و آدرس و اطلاعات به درد بخور ترجمه کنین و توی وبلاگهاتون بذارین . 

    میبینی گاهی یه موضوعی توی ذهنت انقدر جا خوش کرده که هر چقدر بیرونش میکنی باز عین فنر برمیگرده میخوره ته مخت ؟ داشتم فکر میکردم خدایا این که مصاحبۀ آزمایشی بود ولی آیا توی مصاحبه واقعی هم میتونم پوئن بیارم یا نه ؟ دعا دعا میکردم که الهی کارفرماهای اصلی که برای شرکتهاشون رزومه میفرستم لهجه شون کانادایی باشه . هنوز که هنوزه با " شنوایی " انگلیسی ام مشکل دارم ( یکی میگفت چرا مینویسی " لیسنینگ " ؟ ) گفتم بابا وقتی میگم با شنوایی مشکل دارم ملت خیال میکنن گوشم سنگینه خوب ! حالا توضیح دادم که متوجه بشین کدوم " شنوایی " منظورمه . خلاصه هنوزم با لهجه ها درگیرم . بعضی از این بنده خداها همکلاسیهام که همگی از کشورهای مختلف هستن هر کدوم یه طوری غلیظ با لهجه های خودشون صحبت میکنن که واقعاً فهم حرفهاشون در اکثر موارد از توانایی من خارجه . خدا به خیر بگذرونه و یه دونه کارفرمای خوش اخلاق کانادایی نصیبم کنه . اگه درست بفهمم طرف مقابل چی میگه در جواب دادن کم نمیارم . ولی اگه بفهمم خوب !

      جهت اطلاع ، بنده دارای شش همکلاسی چشم بادامی از کشورهای مختلف جنوب شرقی آسیا و دو همکلاسی " شب " از زامبیا و نیجریه و یک همکلاسی از هندوستان هستم که به قدرتی خدا هیچکدوم هم با " شنوایی " من رفاقتی ندارن . امروز در خفا از استادم پرسیدم که آیا همونقدر که من با لهجه اینها مشکل دارم ، اینها هم با لهجه من مشکل دارن ؟ گفت من همیشه عقیده دارم که ایرانیها یکی از بهترین لهجه ها رو در ادای کلمات انگلیسی دارن . میگفت شماها فقط در تلفظ  th و w  مشکل دارین ولی گوش ما هم به نوع تلفظ شماها عادت کرده و انگلیسی تون کاملاً قابل فهمه . خودش اعتراف کرد که با لهجه خیلی از شاگردانش مشکل داشته ولی نه با ایرانیها . خوب الحمدالله .

                                         

     این عکسهای چند ملیتی خیلی برای من جالب هستن ، عمق فرهنگ مهاجر پذیر کانادا رو نشون میدن.

    امشب این بروشورهای اکسلنس سنتر رو میخونم که فردا براشون پست بذارم . من سه سال پیش کلاس لینک 6 رو اینجا گذروندم و خیلی راضی بودم . کلاٌ سه تا مرکز رو در ویندزور میشناسم که خودم تجربه کردم و خیلی کمک کردن که دونه دونه واستون شرح میدم . البته قبلاً تا یه حدودی در باره  W.E.S.T و  YMCA نوشته بودم ولی انشاالله سر فرصت بیشتر مینویسم . 

     پیشو دوباره برگشته و به طرز مشکوکی مظلوم شده ! باید برم ببینم چه خبره .....

     رفتم دیدم ، دمپاییم به ابدیت پیوست . خوبه نو نبود وگرنه دلم خیلی میسوخت . علاقۀ غریبی به گاز گاز کردن دمپایی ابری داره . دو لنگه دمپایی جزو اسباب بازیهای دائمی ایشونه که دیگه به همه چی شبیهن الی دمپایی . اگه در دسترس بودن که بودن ، اگه نه به دمپایی شماها هم آویزون میشه . 

فعلاً خداحافظ تا فردا 

    


دوره زبان تخصصی

 

      سلام . اومدم فقط بگم نهضت ادامه دارد   آخه امروز رفتم WEST که مخفف Wemon's Interprise Skils Training هستش و برای دوره ی ELT یعنی زبان  تخصصی ثبت نام کردم . یه دوره چهارده هفته ایه که برای زنان متخصص و تحصیلکرده ( کالج هم قبوله ) مهاجر کلاسهای زبان تخصصی برگزار میکنه  و بعدش انشاالله گوش شیطون کر دیگه کارفرماها برام فرش قرمز پهن میکنن و واسه استخدام من با هم مسابقه میدن

     این موسسه کاملاْ دولتیه و از کف تا سقف همه هزینه ها رو تقبل میکنه . بنابراین تنم واسه شهریه نمیلرزه و دیگه لازم نیست به وام اوسپی که برای دوره ی ‌Business Administration گرفتم چیزی اضافه کنم . آخیش ! یعنی بگو اگه با این دو تا مدرک نتونم یه شغلی پیدا کنم که دو ماهه بزنم رو دست اوناسیس که دیگه هیچ !

     آدرس سایت WEST رو واسه اونهایی که مثل من تابع نظریه معظم " زگهواره تا گور " هستن اینجا مینویسم .

http://www.westofwindsor.com/

647 Ouellette Avenue Suite 201
Windsor, ON Canada
N9A 4J4

Phone: 519.256.6621
Fax: 519.256.3963

      اینجا هم دوره های مختلف به درد بخور داره و هم کمک میکنه که شغل پیدا کنین . ورود برادران ممنوع ! مجلس کاملاْ خواهرانه است ضمناْ اگه خواستین اینجا ثبت نام کنین باید مدارک تحصیل دانشگاهتون رو ارائه بدین . مدارک من ترجمه ایرانه نمیدونم فردا بپذیرنش یا بگن بده خودمون ترجمه کنیم . ببینم چی میشه بعد براتون مینویسم . ضمناْ واسه بچه دارها مهد کودک هم داره .

    مشاوری که من باهاش صحبت کردم خانم Elizabeth Nagy بود که اول خیال کردم ایرانیه و ذوق کردم چون به نظرم اومد که فامیلیش لابد باید " ناجی " باشه . ولی بعد دیدم انگار اروپائیه با یه لهجه سخت و برای من کمی تا قسمتی :) غیر قابل فهم . خدا به دادم برسه . مثلاْ قراره اینجا زبانم " تخصصی " بشه . ولی از این مشکل گذشته ، زن بسیار فهیم و مهربانی بود و خیلی کمک و راهنماییم کرد .

    واسه الآن کافیه . بعداْ بیشتر مینویسم براتون .

     پی نوشت اول: بعد از مدت کوتاهی با یک خانم دیگه به اسم Juan Wang هم آشنا شدم که میشه گفت آچار فرانسه است چون بنده خدا برای همه کار دوندگی میکنه و برخوردش بسیار مهربان و دوستانه است . تقریباً حس میکنم که کارهای دورۀ ای ال تی واقعاً روی دوش تیم دو نفرۀ الیزابت و جوآن میچرخه .

     پی نوشت دوم: اسم موسسه میگه که فقط زنها ثبت نام کنن ولی امروز توی کلاس دو تا آقای " شب " هم بودن . بنابراین تابلوی ورود آقایان ممنوع توهمه بابا . بیایین شماها هم .

     پی نوشت سوم: حالا که مدتی گذشته گوشم به همه لهجه ها عادت کرده .

     پی نوشت چهارم: من واقعاً هم کلاسی های این دوره رو دوست دارم چون همه ما در یک مورد شریکیم ، اونم تلاش تا پای جون برای درس خوندنه . آدمها تا وقتی جوون هستن واسه از زیر درس در رفتن هزار و یک دلیل دارن ولی وقتی پا به سن میذارن واسه سر درس نشستن هزار و یک دلیل دارن که همه اش در یک کلمه خلاصه میشه :  انگیزه . تنها چیزی که یه موسفید نیم قرنی مثل منو وادار میکنه درس بخونم " انگیزه " است که وقتی جوون بودم خدائیش یک دهم هم نداشتم . 

     پی نوشت پنجم: استادها جداً معرکه هستن به خصوص خانمی به اسم Evelyn Washington که استاد درس شغلیابی ماست . خدا خیرش بده که جدی کمک بزرگیه . آدم باورش نمیشه که همین شغلیابی که در ذهن ما به گشتن توی نیازمندیهای روزنامه و اینترنت خلاصه شده ، در واقع چقدر راه و روش و تخصص میخواد . از نوشتن یک رزومه موفق و ساختن کاور درست و درمون بگیر تا تمرین برای مصاحبه شغلی . یعنی رشته هایی که در ذهن ما " رشته " به حساب نمیان در عمل چقدر زیر و بم و چقدر فن و تخصص لازم دارن . این خانم هر هفته یک متخصص موفق در رشته های مربوط به مسائل مالی دعوت میکنه و شنیدن حرفها و تجربه ها و نکات مهمی که این آدمها مطرح میکنن به شنونده کلی ایده و انگیزه میده. معمولاً از متخصصینی دعوت میکنه که خودشون مثل ما مهاجر بودن و شرایطی درست مثل ماها گریبانشون رو گرفته بوده و در یک کلام از صفر شروع کردن و حالا جای پاشون محکم شده . 

     پی نوشت ششم: واحدهای خوبی هم برامون انتخاب شده . چند تا از درسها از طرف سنت کلره و مدرکش هم از همون جا صادر میشه . یعنی در واقع ماها دانشجوی مهمان سنت کلر هستیم . 

معرفی سایت " استاد آنلاین "

 

استاد آنلاین

     سلام . گفته بودم که طرفدار پرو پا قرص این نظریه هستم که توی این دوره و زمونه هر کس انگلیسی و کامپیوتر ندونه ، بی سواده . مطمئنم هیچ کس با این نظر مخالف نیست . هست ؟

     تا چندی پیش ، اوج استفاده من از کامپیوتر برمیگشت به میزان نیازم برای این وبلاگ که از همین صفحه ساده اش که خواهر کوچیکه ی Word باشه برای ثبت مطالب استفاده کنم یا نهایت ماجرا اینکه کد ابزار رو در بخش ویرایش قالب بذارم . دیگه بیشتر از این نیازی نداشتم که فکر کنم لازمه یاد بگیرم . تازه اون استفاده از ابزار هم با روش آزمون و خطا خودم یاد گرفتم . انقدر کد هواشناسی رو توی بخش ویرایش گذاشتم و هزار دفعه از وسط متن یا تیتر یا جاهای دیگه سر درآورد و پاکش کردم تا یاد گرفتم کجای برنامه قالب بذارم که درست باشه و برام کافی هم بود .

      اگر چه که قبلاْ هم براتون اون داستان قشنگ رو گفتم که هر نکته ای که آدم در طول زندگی یاد میگیره یه زنگوله است که یه صدای لطیف کوچولو داره و من عاشق شنیدن کنسرت این زنگوله ها توی دنیای خودم هستم . همین هم باعث شده که تقریباْ تمام عمرم با حضور در یه کلاس و درسی گذشته باشه .

     خلاصه اینکه از وقتی که برای ادامه حسابداری تصمیم گرفتم اینجا ثبت نام کنم به طور ناگهانی کامپیوتر خون من بالا جهید . دیدم برای هر ارائه ای از آدم Powerpoint و Windows Movie Maker میطلبن . توی کلاس جلوی همه یکی یه دونه کامپیوتر ژیگولی گذاشتن و اصلاْ کار کاغذ مدادی پیرزنی که به سن و سال من بخوره وجود نداره . بابا من چه میدونستم موجوداتی به نام Excel و Outlook و .... هم وجود دارن ؟ باور کنین روزهای اول خیلی برام ترسناک بود . من مثل هر کس دیگه یه اطلاعات اولیه و پراکنده داشتم ولی قادر به انطباق این اطلاعات جدید روی دانسته های قبلی خودم نبودم که بتونم روی اونها بسازم و بالا برم . خلاصه مجبور شدم به دروس کامپیوتری خوش آمد بگم و وارد یه جنگ نا برابر بین خودم و دنیای کامپیوتری انگلیسی زبان بشم .

     جوونهای این نسل با کامپیوتر بزرگ میشن . از ده بیست سال پیش توی هر خونه ای کامپیوتر دیگه حزء لوازم اصلی شده . برای هم سن و سالهای دختر من مسائل کامپیوتری کاملاْ عادیه . ولی برای من که نمیتونستم یه سری عکس از دوربین توی کامپیوتر بریزم این کارها اعمال شاقه بود و این کلمات ترسناک . به خصوص که مجبور باشم اینها رو به انگلیسی یاد بگیرم .

     مجسم کنین که رفتین آفریقا و میخواین یه دستور غذا از یکی بگیرین . طرف مدام میگه مثلاْ " گولا گولا " رو توی غذا میریزیم . شما هر جا میگردین نمیتونین معنی " گولا گولا" رو پیدا کنین . کی معجزه میشه و میفهمین که بابا همون زردچوبه بود دیگه ؟ وقتی که یارو خود " گولا گولا " رو بهتون نشون بده . دیکشنری ها یه کلماتی نزدیک به ماجرا بهتون میگن ولی بازم درک اصل ماجرا باقی میمونه . معلم هم که قطعاْ یک کلمه فارسی بلد نیست . اگه مثل من توی یه جزیره فضایی هم افتاده باشین که الهی شکر یه همکلاسی ایرانی هم ندارین . انگلیسی خودتون هم مثل من بی بخار باشه که نمیتونین متنهای سخت رو بخونین . خلاصه اینکه یکی تو سر خودم و یکی تو سر کتابها داشتم روزگار میگذروندم و در به در دنبال کسی میگشتم که خود اصل " گولا گولا " رو جلوی چشمم بگیره .

     خیال نکنین من شاگرد ضعیفی هستم ها !! بهم برمیخوره . با وجود مشکلات بالا بازم مدام دارم الف میگیرم اما واقعاْ با جون شیرین بازی میکردم تا یه درس تموم بشه . با واحدهای مربوط به حسابداری و مدیریت هیچ مشکلی ندارم چون همه اینها رو ایران گذروندم و در واقع مثل گذروندن انگلیسی اختصاصی ، فقط باید دروس رو به انگلیسی یاد میگرفتم که خوب قابل تحمل بود . ولی در مورد کامپیوتر چون خودم زمینه کمرنگی داشتم نمیتونستم روی آگاهیهای خودم مانور بدم .

    تمام این حرفها رو زدم که به یه جا برسم . چند شب پیش یه معجزه اتفاق افتاد . من در مورد فرمول نویسی توی اکسل به مشکلی برخوردم . بازم یه کلمه ای گفته میشد که ما به ازای فارسی اش رو پیدا نمیکردم . از دیکشنری و گوگل ترنسلیت و خلاصه آویزون شدن به جناب آقای شوهر و بچه ها و .... ولی نشد که بشه .

     داشتم کلمه اصلی رو توی گوگل فارسی جستجو میکردم که یهویی به یه سایت خارق العاده برخوردم . باورتون نمیشه . انگار درهای بهشت به روی من باز شد . اصلاْ نمیتونستم به چشمهای خودم اعتماد کنم که برنامه های یه سایتی انقدر کامل و دقیق و مفید باشن . هم توضیح داره و هم عکس و هم فیلم اونم به زبان شیرین وطنی . از ساعت ۸ شب شروع کردم و نفهمیدم چطوری ساعت شد یک نیمه شب . بخش اکسل رو از اول تا اونجایی که به مشکل فرمول نویسی خودم برسم دوره و تمرین کردم و  نمیتونم بهتون بگم چقدر از پیدا کردن این سایت خوشحالم . مسئولان و دست اندرکاران سایت هم نهایت همکاری رو در مشاوره و رفع اشکال انجام میدن که من در کمتر آدمی سراغ دارم . تازه در انتهای کار میتونین با یک امتحان حضوری مدرک هم بگیرین . من که اونجا نیستم . مدرک نوش جون شما . ولی خدا عمرشون بده که به داد من بیچاره رسیدن .

اینم آدرس سایت که استفاده کنین و دعا به جون سازندگانش یادتون نره :

http://www.ostadonline.com/

      این سایت وابسته به سازمان فنی حرفه ای کشوره و از من به شما نصیحت که از دستش ندین . رشته های تحت پوشش این گروه خیلی زیاده و گستره فعالیتشون وسیعه . از آموزش فتو شاپ بگیرین تا طراحی وب و خلاصه همه چیزهای مفید و واقعاْ واجب در زمینه کامپیوتر که به درد هر دو دنیای آدم میخوره . هم زندگی روزمره که کم کم دیگه بدون کامپوتر قابل گذراندن نمیشه و هم شغل یابی که دیگه از روز روشنتره .

       حتماْ امتحان کنین و میبینین که کف پاتون به سایت میچسبه و دلتون نمیاد خارج بشین . دعا فراموش نشه لطفاْ .

درجه بندی و مقایسه مدارس در کانادا

     

 

     سلام . دوست نازنینی یه سایت جالب بهم معرفی کرد . شاید به درد شما هم بخوره . در این سایت شما درجه یا به قول اینجائیها رنک هر مدرسه و دانشگاهی در کانادا رو پیدا میکنین . میتونین قبل از ثبت نام یه سری به این سایت بزنین و از درجه بندی اون موسسه ی علمی با خبر بشین .

http://www.compareschoolrankings.org/Index.aspx

    مردم در مورد ثبت نام سلیقه ها و خواستهای متفاوتی از مدرسه یا موسسه دارن . بعضی ها به شهرت اون مرکز فکر میکنن . یعنی عقیده دارن وقتی جایی معروفه بنابراین حتماْ همه ابعاد کاری اون عالی و با کیفیته . بعضی مثل من عقیده به تلاش شخصی دارن . من همیشه فکر میکنم که اگر کسی واقعاْ درس بخونه ربطی به اسم و رسم و شهرت موسسه نداره . چقدر آدم میشناسیم که از ده کوره ها اومدن و راهی دانشگاه شدن ؟

    البته خیلی عالیه که معلم خوب و امکانات عالی در دسترس آدم باشه ، ولی به شدت معتقدم که اگر آدم به قول معروف " درس خون " نباشه ، مدرسه غیر انتفاعی و معلم موند بالا و امکانات عااااااااااالی هم دردی از ادم دوا نمیکنه . والله این مدارس غیر انتفاعی هم با در خیبر کاری ندارن . چهار تا پلی کپی اضافه به بچه میدن که با یه دور گوگل کردن موضوع ( تازه یاد گرفتم که این فعل وارد واژه نامه ها شده . بامزه است . نه ؟ ) خودتون هشتاد برابرش رو به دست میارین .

     این مدارس کلی آرا بیرا سر برنامه میذارن ولی پولش رو جداگانه ازتون میگیرن . درسته ؟ کلاس زبان اضافه و موسیقی و ورزش در ورزشگاه و .... ولی مگه مجانیه . شما علاوه بر اون شهریه ی میلیونی که دادین باید هزینه اینها رو جدا بدین . اردو و سفر و .... حتی سفر خارج ، همه با هزینه جداگانه شماست . خلاصه سرجمع به این نتیجه میرسین که همین مخارج رو میتونستین خودتون برای بچه تون پرداخت کنین و از اون شهریه اول سال هم خلاص بشین .

    اینکه برای ثبت نام شرط معدل میذارن نشون میده که سطح واقعی کارشون کجاست . اگه من شاگرد معدل نوزده رو بفرستم دانشگاه که در خیبر نکندم . اگه تونستم معدل دوازده رو به دانشگاه بفرستم هنره . اون معدل نوزده خودش هم عرضه داره بره دانشگاه دیگه کمک  به چه دردش میخوره ؟

    یکی ار راههایی که من معمولاْ برای شناخت مدرسه جدید استفاده میکردم این بود که ساعت تعطیل شدن مدرسه برم جلوی در و با مادرها حرف بزنم . مطمئن باشین که این بهترین راهه . در صحبت با والدینی که اون مدرسه رو تجربه کردن ، شما به دید کامل و گسترده ای از اون مدرسه میرسین .

    یکی ار مدارسی که بچه هام رفتن فاجعه بود . قطعاْ اگر کسی از من میپرسید ، تمام مشکلات مدرسه رو ردیف میکردم و زیر آب مدیر و ناظم و معلم رو میزدم . همین قدر بگم که معلم کلاس اول ابتدایی به عنوان تنبیه برای دختر من دستور کلاغ پر داده بودن . اونم هفت دور پهنای حیاط مدرسه !!! دختر بچه ی هفت ساله و کلاغ پر !! این تازه یکی ار مشکلات ما با مدرسه بود . این خانم معلم که اسم نمیبرم خیال میکرد یک افسر ارتشیه و بچه ها سرباز . تمام خشونت و بی رحمی که میشه در جنگ به کار برد علیه دختر بچه های هفت ساله استفاده میکرد . در جواب اعتراض والدین هم میگفت شما اینها رو لوس کردین و اگه به من بسپرین درستشون !! میکنم . اگر تنبیه بدنی قدغن نشده بود ایشون قطعاْ با ترکه ی آلبالو سر کلاس میومدن . مدیر هم حمایت میکرد و خلاصه تمام سال تحصیلی به درد و دعوا گذشت . نامه پشت نامه و شکایت پشت شکایت . هر روز صبح دختر من با گریه به مدرسه میرفت . گذشت و ما هم بگذریم . هنوز خودم رو لعنت میکنم که چرا مدرسه اش رو عوض نکردم .

    اینجا حداقل از این مسائل خبری نیست . یعنی کسی شهامت نداره بچه شما رو به هر طریق و دلیلی آزار بده چون قانون به شدت حامی شماست . ولی چیزی که در مدارس اینجا من ایرانی رو آزار میده سطح " عقب " دروسشون نسبت به ایرانه . از این کلمه استفاده کردم چون به نظرم معنای بیشتری داشت . قبلاْ هم به نظرم گفتم که بچه های ایرانی به یمن تدریس " پیش رفته " وقتی به کانادا میان اگر از نظر انگلیسی مشکل نداشته باشن قطعاْ جزء شاگردان ممتاز کلاس هستن .

   یک مثال عمق مطلب رو میرسونه . ما سه ساله که اینجا هستیم . دختر من هفته پیش با خنده و شوخی توی خونه جشن گرفت چون بالاخره ریاضی شون به مرحله ای رسید که نکته جدیدی براش داشته باشه . یعنی وقتی دختر من در کلاس هشتم ثبت نام کرد معلم مشغول تدریس ریاضی کلاس پنجم و ششم بود . دخترم در ایران رادیکال میگرفت ولی اینجا تازه داشتن توان دو درس میدادن . خلاصه سه سال طول کشید تا کلاس ریاضی و همینطور علوم براش جالب توجه بشه . البته در این مدت به دلیل اینکه نیازی نداشت برای ریاضی و علوم زمان بگذاره ، تمام وقتش رو به ادبیات انگلیسی و فرانسه و علوم اجتماعی داد .

   منظورم از گفتن این حرفها اینه که چندان مهم نیست که مدرسه چی باشه ، مهم روحیه و انگیزه خود آدمه . مهم اینه که " بخواد " یاد بگیره . تا وقتی انگیزه یادگیری توی قلب و روح آدم نباشه ، درجه و سطح و رنک مدرسه و موسسه پشیزی ارزش نداره . در عین حال وقتی که اون انگیزه رو داشتی دیگه چه فرقی میکنه توی فلان ده کوره بخونی یا یه مدرسه خصوص گرون توی قلب واشنگتن ؟ به نظر شخصی من مهم اینه که توی مدرسه وضعیت روحی روانی آدم چی باشه . این هم فقط با پرس و جو از والدین مشخص میشه .

    به هر حال واسه دوستانی که به سطح مدرسه اهمیت میدن ، این سایت که معرفی کردم به شما دید بهتر و کامل تری نسبت به دانشگاه یا مدرسه ای که در نظر گرفتین میده چون یکی از عوامل تعیین درجه ، کارت گزارشیه که والدین در مورد مدرسه میدن . البته من نرفتم صفحه کارت رو ببینم ولی به نظرم که اون چیزی که در باره اش صحبت میکردم یعنی نظر والدین داره اینجا اعمال میشه . خیال دارم برم در مورد مدرسه دخترم به به و چه چه راه بندازم .

    البته اگه بخواهین از مدرسه دولتی استفاده کنین همون قانون هم منطقه بودن با مدرسه اینجا هم اعمال میشه .

    راستی خودم هم امتحان داشتم . شدم هشتاد و شش از صد . بد که نیست . نه ؟ به خدا با این سن و موقعیت و به زبان شیرین و محترم انگلیسی توی این مملکت نمره آوردن کار حضرت فیله . خودم به خودم کلی هورا و آفرین گفتم . از سه شنبه درس جدید و استاد جدید . تازه داشتم به لهجه ی استاد قبلی عادت میکردم . یه خانم سیاه پوست و دقیقاْ مصداق " شب " بود .

     توی این موسسه درسها به نوبت تدریس میشه . یعنی هر کتاب که تموم شد ، کتاب جدید شروع میشه . فعلاْ چند تا شاخه و گرایش حسابداری رو خوندیم و از هفته دیگه میریم سراغ کامپوتر و ریاضیات که کمتر ازشون میترسم . به نظرم که نیازشون به انگلیسی کمتره . استاد جدید معروفه به ولوم پایین . چون انگار از ته چاه داره حرف میزنه . میخوام از ته کلاس اسباب کشی کنم به سر کلاس . همینطوری هم گاهی نمیفهمم چی میگن وااااای به اینکه صداشون هم نشنوم .

اطلاعات  مفید و حیاتی برای دانشجویان جدید الورود دانشگاه ویندزور

 

      سلام . احوال شما ؟ ببخشین که دوهفته ای فاصله افتاده چون به شدت درگیر درس شدم دوباره . ماجرای من شده " ز گهواره تا گور دانش بجوی " . فعلاً دارم دعا میکنم جدی جدی به " گور " نرسه و بالاخره طلسم این حسابداری بشکنه . آمین .

     یه گزارش خیلی جالب و مفید به دستم رسید که مطمئنم برای دانشجویان " دم بخت " دانشگاه ویندزور عالیه . مطالب این گزارش بیست صفحه ای ، مجموعه ای از همه نکات لازم و واجبه که هر دانشجویی باید قبل از اومدن بدونه و عمل کنه .

      از دید یه دانشجوی تازه وارد عنوانهای ترسناکی  از قبیل چگونگی پیدا کردن خونه دانشجویی و خرید تلفن و .... وجود دارن  که اگه راه و چاه کار رو ندونین به هیولا تبدیل میشن .  این گزارش کار گروهی از دانشجویان ایرانی دوره های دکترای دانشگاهه که در فیس بوک و یاهو هم گروه تشکیل دادن و از دانشجویان جدید الورود با ساپورت اطلاعاتی حمایت میکنن . 

    خلاصه اگه در راه اومدن ویندزور هستین و یا خیال دارین در آینده نزدیک از همشهریهای ما بشین حتماً در این گروهها عضو بشین و از پشتیبانی اونها استفاده کنین و آرامش داشته باشین که عده ای به جای شما فکر کردن و اطلاعات لازم رو جمع بندی کردن و لقمه آماده رو تحویلتون دادن .  نوش جان و دعا به جون جمع آورندگان این مجموعه یادتون نره .

     آدرس بچه های ایرانی دانشگاه ویندزور در فیس بوک :

University of Windsor Persian Club

     آدرس گروه در یاهو :

groups.yahoo.com/group/IRANians_UWindsor

  

     پی نوشت خیلی مهم و دوست داشتنی  : نویسندگان این گزارش لطف کردن و لینک رو به من دادن . استفاده کنین و به جونشون دعا کنین .  


http://www.uwindsor.ca/isc/system/files/UWindsor_New%20Iranian%20Students%20Guide_Summer%202011_V1.6.pdf

 

  

 

چوب معلم ار بود .... قسمت دوم

     سلام . داشتم از مدرسه دخترم صحبت میکردم . من به نظرم خواب و خیال و رویا میاد که یه مدرسه  دولتی امکانات و سرویسهایی که برای بچه ها داره از مدارس غیر انتفاعی تهران بالاتر باشه . براتون چند تاشو ردیف میکنم .

    الف ) زمین هاکی 

    ب ) سالن ورزش بزرگ و سرپوشیده

    پ ) سالن موسیقی با تمام سازهایی که میشناسین حتی تمبک خودمون

    ت ) سالن کامپیوتر با حداقل سی لپ تاپ

    ث ) سالن فیلمسازی و عکاسی با تمام امکانات حتی ساخت جلوه های ویژه

    ج ) سالن آمفی تئاتر

    چ ) سرویس مجانی با بالاترین دقت و رعایت راحتی و امنیت بچه ها

    دیگه از بزرگی و نورگیری کلاسها یا زیبایی فضای سبز و حیاط و ....... صحبت نمیکنم .    نه اینکه فکر کنیم اینجا تمام این کارها مجانی انجام میشه . نخیر ما هم برای مدرسه بچه هامون قیمت زیادی پرداخت میکنیم ولی نه به خود مدرسه ، بلکه به دولت و به صورت انواع مالیات . کابوس مالیات از بدترین کابوسها در کاناداست ولی به نظر من کابوسیه که ختم به خیر میشه . من باور دارم که تمام مخارجی که از من مقیم یا تبعه میگیرن ، سنت به سنتش برای ارتقاء امکانات زندگی در همین شهر خرج میشه . ( غیر از قضیه جمع آوری زباله که قبلا در موردش غر غر کردم . اگه یه روزی شهر دار شدم اولین کاری که میکنم استخدام دو میلیون رفتگره ) برای بهبود کیفی و کمی مدارس دولتی هم از همین مالیاتها استفاده میشه . این باعث میشه که همه احساس رضایت داشته باشن . معلمی که صبح بدون ترافیک و دود و جنگ اعصاب به مدرسه میرسه یا ناظمی که حقوقش دو ماه عقب نیفتاده یا مستخدمی که با کاملترین و راحت ترین اتوبوس شهری به محل کار آمده یا .... خوب این کارمندها باید به بچه های من و شما خدماتی رو ارائه بدن که میدن . نتیجه اش این میشه که جو مدرسه و فضای حاکم بر محیط تربیتی از نظر روانی به شدت آرام و امنه .

    حرف از کجا به کجا کشید . میخواستم بگم چرا بچه ها اینجا از مدرسه فراری نیستن و صبحها با شادی و آرامش سر کلاس میرن . خدائیش اگه برای من هم این امکانات بود به جای دو پا با هشت پا به سمت مدرسه میجهیدم . الآن دخترم از مدرسه اومد و داره برای خواهرش از کلاس فیلمسازی امروزش صحبت میکنه و اینکه معلم گفته دو  سه هفته دیگه که  فیلم بچه ها  تموم شد اون رو  توی you tube میذاره ( بعدا براتون لینکش رو میذارم ) براتون جالبه بدونین که این آقای معلم به صورت خود خواسته و بدون حقوق اضافه تصمیم به آموزش فیلمسازی به بچه ها گرفت . یک خانم معلم هم کلوبی برای دختران مدرسه راه اندازی کرد ( باز هم بی حقوق ) که به اونها کارهای دخترانه از قبیل دوخت و دوز و .... یاد بده . براش خیلی عجیب بود وقتی فهمید در ایران درسی به نام حرفه و فن داریم که به دخترها و پسرها فنون مختلف از قبیل آشپزی یا مکانیکی رو یاد میده . دختر من تنها دختری در کلوب بود که به یمن فرهنگ ملی اش فرق سوزن با میل بافتنی رو میدونست !!!

    آدم از زندگی چی میخواد ؟ در هر مرحله ای شما باید احساس شادی ، رضایت ، آرامش و امنیت داشته باشید تا بگید من آدم خوشبختیم . من ۴۷ ساله چیزهایی از دنیا میخوام و دختر ۱۳ ساله من چیزهای دیگه ای . ولی در عمل همه در جدول چهار ستونی بالا میگنجن . این رسیدگی به بچه ها باعث میشه که دختر من از دوره تحصیلش غیر از یادگیری مطالب علمی و ....خاطرات خوبی داشته باشه که قطعا تاثیر بارزی در روحیه و منش و شخصیتش خواهد داشت . این بچه ها به تدریج به یه بزرگسال سالم تبدیل میشن که دوست دارن با شادی و رضایت و بدون چشمداشت به دیگران خدمت کنن . یاد میگیرن که ارزش  و هویت دارن .  یاد میگیرن که خوشبختی عمومی در جلب رضایت بی منت  دیگرانه  . برای زندگی تیمی و همکاریهای گروهی آموزش میبینن و در یک کلام برای ورود به اجتماع آماده میشن . البته هنوز هم فکر میکنم کاش از نظر سطح مطالب درسی کمی بالاتر بودن . به نظرم میاد که توانائی مغزی بچه ها رو خیلی دست کم میگیرن و از استعداد یادگیری عالی در کودکی این بچه ها خوب استفاده نمیکنن ولی خوب هم خر و هم خرما که نمیشه . اینم یه جورشه دیگه

چوب معلم ار بود ........... قسمت اول

    سلام . یادمه بچگی ها مدرسه مون مختلط بود ( قابل توجه اونایی که دنبال سن من میگشتن ) ناگفته پیداست که توی حیاط و زنگ تفریح چه داد و قالی فضا رو پر میکرد ، به خصوص که مدرسه ما از کودکستان تا کلاس دوازده ، همه مقاطع رو داشت که حیاط هاشون با سه سری توری از هم سوا میشد. پنج تا ناظم چوب به دست توی حیاط ها راه میرفتن . یکی شون سهم ما بود که توی بخش ابتدایی بودیم . آقای امینی نامی بود که اگه زنده است خدا حفظش کنه و اگه  بنده خدا فوت کرده خدا بیامرزه اش . خیلی آدم نازنینی بود . قشنگ یادمه که حتی گاهی زنگهای تفریح به بچه ها پول قرض میداد که از بوفه خرید کنن . ولی وای به وقتی که از کسی عصبانی میشد . دیگه خدا رو بنده نبود  و تا کمی طرف رو گوشمالی نمیداد قضیه تمام نمیشد . حتما هم سن و سالهای من یادشونه ( منظورم بیست ساله هاست )  "خط کش کف دستی " و " خودکار بین انگشت " و ..... حتی گاهی  بعضی از معلمها و ناظم های مهربان تر !!!!! تصمیم میگرفتن از لبه فلزی خط کش استفاده کنن  و صد البته فقط به جهت یادگیری بیشتر دانش آموز . پیشاپیش توضیح بدم که نه منظورم همه معلمها و ناظم هاست و نه همه شاگردها .

              

    نسل قبل از من که بدبخت تر بودن . منظورم دوره چوب فلک و ترکه آلبالوست . یه کابوس ترسناک که اسمش هم لرزه به تن هر شاگردی مینداخته . بیچاره پدر بزرگهای ما . وقتی فکر میکنم که در چه فضایی درس خوندن به شجاعتشون ایمان میارم .

                                  

     الهی شکر من بچه ساکت و بی دردسری بودم که فقط گاهی به جرم پرحرفی توبیخ میشدم . کجا هستن اونهایی که توبیخم میکردن تا ببینن این پرحرفی حالا یه کانال قانونی پیدا کرده و اگه کم حرف بشم خواننده های وبلاگم اعتراض میکنن ؟ 

    نکته :

   ""  اصولا  واضح و مبرهن است که مهم ترین برجستگی اخلاقی !!! یک وبلاگ نویس  ، وراجی میباشد . ""

    نسل بعد از  من این ماجراها رو فقط شنیده و خونده یا توی فیلمها دیده . دیگه تنبیه بدنی قدغنه . دختر من چند سال پیش به دلیل اینکه پاک کن مدل دار به مدرسه برده بود از طرف یکی از معلم ها سیلی سختی خورد و شوهرم ، یعنی یکی  از نسلی که  بارها و بارها تنبیه های بدتر از سیلی رو تجربه کرده  ، به شدت به مدرسه اعتراض کرد . نسل جدید ، معلم و ناظم رو فقط در حد " اخم کردن " شناخته که در اوج عصبانیت ممکنه از الفاظ خشن هم استفاده کنن ولی فقط در حد کلام . دیگه از چوب فلک و خط کش و ... خبری نیست .

      ولی هنوز تا احترام واقعی به شخصیت فردی یک شاگرد خیلی فاصله داریم . منظورم محبت نیست . ما معلم بسیار با محبت و مهربان کم نداریم . معلم هایی که حتی جان خودشون رو برای شاگرد ها دادن .  ولی محبت با احترام فرق داره . من نوعی به یک کودک پنج ساله محبت میکنم ولی حاضر نیستم عقیده شخصی اش رو در نظرات خودم دخالت بدم . چون اصولا اونو دارای فهم و شخصیت نمیدونم که اجازه اظهار عقیده بهش بدم ( مورچه چیه که کله پاچه داشته باشه . دروغ میگم ؟ ) این که یک کودک شعور و قدرت تشخیص و استنتاج داشته باشه از نظر ما عجیب و غیر عادیه . بعضی هامون این نظریه رو تعمیم میدیم و تا دم مرگ هم به کوچکتر از خودمون " از روی شانه " نگاه میکنیم . حتی اگر خودمون هشتاد ساله باشیم و این کوچکتر هفتاد و نه ساله !!!

      تمام اینها رو گفتم که به اینجا برسم . دخترم معلمی داره که خدا خیرش بده ، اوج فهم و محبته . کسانی که بچه هاشون هر دو کشور ایران و کانادا رو تجربه کردن منظور منو میفهمن . این بچه ها ریاضی رو به سبک ایران یاد گرفتن . مثال ساده اش رادیکاله که روش انجامش در این دو کشور خیلی متفاوته . همه قبول دارین که در مدارس ما اگر معلمی پیدا بشه که روش خودش رو کنار بگذاره و روش ابداعی شاگردش رو به کار بگیره حتما از کره مریخ اومده و زمینی نیست . ولی این آقای معلم به محض اینکه متوجه شد دختر من در حال استفاده از روش دیگریه در قدم اول از دخترم خواست که این روش رو به اون هم یاد بده . مرحله دوم ، آموزش روش ایرانی به عنوان راه حل جدید به بقیه بچه ها بود و در حال حاضر هم به دخترم اجازه داده که در کلاس و سر امتحان از روش خودمون استفاده کنه . من فکر کردم که فقط ایشون این اخلاق رو داره ولی در تحقیق و پرسش از دوستانم متوجه شدم که این منش اینجا خیلی جاافتاده و عادیه . البته توجیه هم داره .  فکر کنین در یک کشور چند فرهنگی و رنگارنگ مثل کانادا بخوان با همه عادات و روشهای زندگی و تحصیلی و ... افراد مبارزه کنن و تلاش کنن همه رو در یک قالب و یک کادر قرار بدن . خوب معلومه که غیر ممکنه . ولی اینکه چنان دل بزرگ باشیم که نظر مخالف رو حتی اگر از طرف یک کودک عنوان بشه با " لبخند "  بپذیریم ، دیگه خیلی شهامت میخواد .

                             

خوب این نشونه چیه ؟ جز اینکه عقیده دارن هر کسی برای خودش ارزش و اعتباری داره حتی بچه ها ؟ روزهای اولی که دخترم به مدرسه میرفت برای من سراسر شوک و حیرت بود . باورم نمیشد که بعضی از والدین داوطلب یا حتی ناظم مدرسه ، جلوی در می ایستن و هر اتومبیلی که جلوی در مدرسه متوقف میشه ، به سرعت درش رو باز میکنن و به پیاده شدن شاگرد کمک میکنن . تمام اتومبیل ها در یک صف گاهی طویل به آرامی حرکت میکنن تا به در مدرسه برسن . روزهای اول ما در بهت و تعجب به دخترمون میگفتیم : مهلت نده که این خانم درو باز کنه .  خیلی زشته . زود باش خودت باز کن و بپر بیرون . ولی میدیدم که خانم ناظم میدوه که زود دستگیره رو بگیره و باز کنه . دیگه احترام از این بالاتر ؟ مجسم کنین ناظم مدرسه تون داره براتون در ماشین رو باز میکنه و میگه : بفرما عزیز دلم  . خوش آمدی !!!! مطمئنم که هیچ کس نمیتونه همچین چیزی رو مجسم کنه . تخیل مطلق شیرینیه . نه ؟

    فکر میکنم اگر پدر بزرگ مرحوم من این صحنه رو میدید میگفت اینجا بهشته . ولی ............. حالا اینکه این رفتار چه تاثیری روی روح و روان کودک داره و این تاثیر مثبته یا منفی ، خیلی مهمه . توی پست بعدی در مورد تاثیر این رفتار صحبت میکنیم ( ساعت از سه گذشته و من دارم با چشم باز خواب میبینم . ببخشین شب به خیر )

  

   

آهنگری در کانادا !!!!

  

                             

       سلام . تصمیم دارم امروز در باره دانشگاه پیام نور و شعبه آن در کانادا بنویسم .

     حتما ماجرای آهنگر و شاگردش یادتونه . همون ماجرای "" تو بدم ، بمیر و بدم "" .  دانشگاه پیام نور عمیقترین معنای این حکایت در سیستم آموزش عالی ایران رو داره . مثلا در همه دانشگاههای سراسر دنیا دوره لیسانس چهارساله است . اگر بخوان به دانشجو آوانسی بدن و وقت اضافه ای براش قائل بشن حداکثر به پنج سال و با مدرک پزشکی و .... به پنج و نیم سال میرسه . میدونین پیام نور برای لیسانس چند سال وقت میده ؟ ده سال !!!! باور کنین راست میگم . تمام دانشگاهها با سه بار مشروطی ، دانشجو رو اخراج میکنن . پیام نور ، چهار بار اجازه مشروطی میده . شما اگه از کشور خارج بشین دیگه به دانشگاه خودتون دسترسی ندارین ولی پیام نور در هشتاد شهر دنیا شعبه داره و میتونین مهمان یا انتقالی باشین . دیگه چی میخواین ؟ میدونین مدرک پیام نور درست مثل بقیه دانشگاههای سراسری قابل قبول و ترجمه است و اگه بخواین در یک دانشگاه خارجی درستون رو ادامه بدین ،  میتونین با ترجمه نمره هاتون ( اگه در سطح مورد پذیرش دانشگاه مقصد باشن ) درستون رو ادامه بدین ؟

                                           

 متاسفانه چون پیام نور برای ورود به دانشگاه سختگیری زیادی نمیکنه و رقابتی در کار نیست ، در باور عامه به دانشگاه پست و بی ارزشی بدل شده ولی از من پیام نوری بشنوین : درسته ورود به این دانشگاه خیلی مشکل نیست ولی خروجش کار حضرت فیله . در این دانشگاه شما با دو روش درس خواندن رو به رو میشین . میتونین سر کلاس بشینین و از محضر استاد استفاده کنین یا اینکه مثل من از کتابهای خود خوان این دانشگاه استفاده کنین . سطح این کتابها بسیار بالاست و در تشریح کلامی موضوع چنان کامل و دقیقه که من خبر دارم خیلی از اساتید دانشگاههای سراسری به عنوان کتاب کمک درسی ، کتابهای پیام نور رو به دانشجوهاشون توصیه میکنن . فقط ببینین که ما طفلکی ها باید چه کتابهای کامل و دقیق و ضخیمی رو بدون استاد بخونیم و امتحان بدیم . دیگه وقتی به صورت غیر حضوری هم ثبت نام کردیم و بدون کلاس و استاد مجبوریم یاد بگیریم این یه معنای جانبی هم داره . اینکه : بنده استادی نمیبینم و نمیشناسم که به وقت نیاز برم راهنمایی بگیرم یا اشکال درسی بپرسم یا ...... پس هر تاجی باشه خودم باید به سرم بزنم . آمار دقیق آموزش عالی میگه یک سوم قبول شدگان دوره های پیشرفته تر یعنی فوق لیسانس و دکترا از فارغ التحصیلان پیام نور هستن که برای دوره های عالی تر وارد امتحان شدن .  نباید انتظار داشته باشیم که در سطح کمبریج و هارواد و یورک کار کنن ولی قطعا تفاوتی با دیگر دانشگاههای داخل نداره . اگر تفاوتی موجود بود در امتحان پرشی کارشناسی ارشد و دکترا نشون میداد . عملا دانشجویان پیام نور در ورود به مقاطع بالاتر کمتر از دیگران نیستن که هیج ، در آمار رسمی گاهی بیشتر هم هستن جون عادت کردن به تلاش بیش از حد و اندازه و " جویائی علم " به معنای عمیق کلمه . مگر اینکه از نوع دانشجویان " باری به هر جهت " باشن که در هر دانشگاهی بهشون برمیخوریم و هم سرمایه و هزینه دانشگاه و هم جیب پدر و مادر بیچاره خودشون رو به آتش میکشن . این دانشجوها در هر مرکز علمی پیدا میشن و حسابشون از جویندگان واقعی علم و آگاهی جداست و ربطی به تابلوی سر در دانشگاه ندارن .

                                                

 من زمانی که تصمیم گرفتم سر پیری و معرکه گیری دوباره درس بخونم ، دیدم این تنها دانشگاهیه که اجازه میده توی خونه بمونم و بخونم . دانشگاههای باز در سراسر دنیا وجود دارن . اکثر کشورها از این سیستم برای کسانی مثل من استفاده میکنن . 

                                                         

 شنیدم که در ادامه جدالهای دائمی دانشگاه ها با هم این دانشگاه هم وارد جنگ شده و در برابر سایت تابناک و اصولا این تفکر که پیام نور به درد نمیخوره قد علم کرده . ببینین مدینه فاضله ای وجود نداره . این یه رویاست . ولی عیوب این دانشگاه در کفه ترازو درست برابر با عیوب بقیه دانشگاههاست . مسئله برای من نوعی اینه که آیا میخوام تحت هر شرایطی درس بخونم یا نه ؟ یا دارم دنبال عیب میگردم که درس نخوندن خودم رو توجیه کنم ؟ بابا اگه آدم بخواد بخونه ، توی هر ده کوره و روی هر کاغذ پاره ای میتونه تمرین حل کنه . لزومی نداره که دنبال کامپیوتر وایر ـ لس و مداد اتود و دفتر نوری دولوکس اعلا بگرده . بنابراین به نظر من این سر و صداها نباید آدم رو از استفاده از موقعیت خوبی مثل دانشگاه پیام نور منصرف کنه . برای من و امثال من این بهترین موقعیته .

                                                       

     در ادامه همون سیستم علمی ! و پیشرفته !! و کار آمد " تو بدم ، بمیر و بدم " این دانشگاه تصمیم گرفت  غیر از کوه و دشت و بیابون ( کم جوک گفتین برای ما و دانشگاه آزادیا ؟ ) برای ایرانیان خارج از کشور هم شعبه دایر کنه . الآن در چهل کشور و هشتاد شهر دنیا ملت میتونن بگن ما دانشجوی پیام نوریم . در کانادا هم تا جایی که خبر دارم سه شعبه در تورنتو و اتاوا و ونکوور وجود داره . شعبه تورنتو هم ثبت نام میکنه و امتحان میگیره و  هم کتاب تهیه میکنه ( مثل من زبل باشین و کتابهاتون رو خودتون بیارین . اینجا واحدی ده دلار براتون تموم میشه . یعنی یه درس چهار واحدی مثل ریاضی  ، چهل دلار پول کتابش میشه تازه اگه کمک درسی نخواین . ) از شعب دیگه خبر ندارم .  

                          

 به نظرم شنیدم که شعبه تورنتو انتقالی قبول نمیکنه و باید فقط مهمان بشین . نمیدونم . من چون این ترم تازه وارد بودم هنوز دانشجوی ایرانم و تابستون باید برم ایران امتحان بدم . ولی اقدام کردم که از سال دیگه مهمان شعبه تورنتو باشم . البته هنوز مطمئن نیستم . اگه بتونم هر سال دو بار برم ایران ( برای جیبم دعا کنین ) دیگه لازم نیست دانشجوی مهمان باشم و هر بار میتونم برای امتحان برگردم . ولی اگه جیبم خیلی طفلکی باشه مجبورم مهمان شعبه تورنتو بشم و همینجا " بدمم ".

                                                  

   خلاصه من شاگرد تمام وقت آهنگری شدم و .... . برام دعا کنین . این ترم واحد زیاد برداشتم و یه جورایی دارم میترسم .

                                     

 راستی  شعبه پیام نور تورنتو در مرکز علمی  البرز  قرار داره . اینم آدرس و تلفنش اگه خواستین بیاین توی آهنگری کار کنین .

                       آدرس   Tangreen Crt - 20

                      تلفن    ۴۱۶۲۲۱۱۴۴۳

                      آدرس ای میل   ahemmati@ryerson.ca

    

                          

 دیگه نگین امکانات نداشتم و درس نخوندم . اگه آدم بخواد چیزی یاد بگیره که واسه هر دو تا دنیاش عاقبت به خیر بشه ، همه جای دنیا آهنگری پیدا میشه . تو بدم .........                       

تحصیل در کانادا

سلام . یه داستان قدیمی ایرانی هست که دوست دارم براتون بنویسم . میگن یه اوستا ی آهنگر و شاگردش در حال کار بودن . اوستا پتک میزد و شاگرد با " دم " به کوره " می دمید " . مدتی گذشت و شاگرد خسته شد . گفت اوستا میشه بشینم و بدمم ؟ اوستا گفت : باشه بابا جون بشین و بدم . باز پس از مدتی شاگرد خسته شد و گفت : اوستا میشه لم بدم و بدمم ؟ اوستا گفت : خیلی خوب بلم و بدم . شاگرد بعد مدتی دوباره گفت : اوستا میشه دراز بکشم و بدمم ؟ که اوستا عصبانی شد و داد زد : تو بدم ، بمیر و بدم .

     سیستم تحصیل دولتی در ایران دقیقا همینطوره . یعنی دولت میگه : تحصیل گرونه ؟ مجانی اش کردم . نه ماه کمه ؟ سه ماه اضافه وقت میدم . یه سال کمه ؟ دو ساله بخون . کتاب نداری ؟ بهت میدم . از مرکز دوری ؟ توی ده برات میسازم . پول نداری ؟ کمک هزینه بهت میدم . سنت بالاست ؟ کلاس جدا برات میذارم و..... . در دانشگاههای دولتی هم  هم با همین وضعیت برخورد میکنیم . یعنی دانشجو در هر حالت اگه بخواد میتونه درس بخونه و هیچ بهانه ای نداره . خلاصه تو بدم ، بمیر و بدم .

    در کانادا هم همین اوضاع و احوال هست که به دلیل درآمد سرانه بالای این کشور ، مدارس و دانشگاهها از تجهیزات و امکانات بسیار بالاتری هم برخوردارن . مدارس دولتی اینجا از بهترین مدارس خصوصی تهران کامل تر و پیش رفته تر هستن .  مثلا مدرسه  south wood  در محل ما ،که یک مدرسه دولتی بسیار عادیه  دو سالن ژیمناستیک و ورزشهای توپی ، آزمایشگاه و کارگاه خیلی کامل ، یک سالن موسیقی با تمام ادوات و سازهای لازم و یک سالن بسیار مجهز کامپیوتر داره  که دارای چندین کامپیوتر و نوت بوک و یک سینمای کوچک و تمام لوازم و ادوات فیلم سازی و .... هست . دیگه از بزرگی و زیبایی خود کلاسها و زمین بازی و ..... چیزی نمیگم . استان اونتاریو با ۱۳ میلیون نفر جمعیت یعنی تقریبا یک ششم ایران دارای ۴۰۰میلیارد دلار تولید ناخالص یعنی ۴ برابر کل ایرانه . بالاخره این درآمد بالا باید یه جایی به درد همین مردم بخوره .  

  

 

 

در مقاطع دانشگاهی هم دولت کانادا برنامه های متعددی برای وام داره . که یکی از معتبر ترین اونها سازمان OSAP هست . این سازمان به دانشجویان مقیم و تبعه به صورت دراز مدت وام میده . دانشجو میتونه در ابتدای تحصیل یا شروع هر ترم برای مدت دلخواه درخواست وام کنه که تحت شرایطی بهش تعلق میگیره و باز پرداختش ۱۵ و ۲۵ ساله است .

 

    زمان پرداختش هم از شش ماه بعد فارغ التحصیلی شروع میشه که دیگه حتما شغلی پیدا کرده . میزان پرداخت ماهیانه هم بسیار پایینه . از کف صد دلار تا سقف سیصد دلار در نظر گرفته شده . این هم آدرسش :

                               http://osap.gov.on.ca

    حتی اگه شغلی هم پیدا نشد میتونه با درخواست تمدید مهلت و ارائه مدارکی دال بر جستجو برای شغل تقاضا کنه که پرداخت بدهی  وام دیرتر شروع بشه .

    خلاصه با این اوضاع و احوال چه توی ایران و چه توی کانادا ، آدم باید جدی جدی داداش اون شاگرد آهنگره باشه که درس نخونه .