سلام . بالاخره آخرین امتحان رو دادم و دوره تمام شد . ولی جزو سخت ترین و سنگین ترین دوره های درسی بود که در طول عمرم گذرونده بودم . یعنی باور کنین  هیچ وقت اینطوری قلفتی پوستم کنده نشده بود.

     روز آخر بعد امتحان  رفتم پرسیدم که خوب کی چشم ما به جمال مدرکمون روشن میشه ؟ فرمودن خیلی زوووود یعنی بین اول تا آخر نوامبر!!!! یک روزی رو تعیین میکنیم و بهتون خبر میدیم که جشن فارغ التحصیلی برگزار میشه و با لباس و کلاه منگوله دار و .... میایین بالای صحنه و از دست جناب رئیس دانشکده مدرکتون رو دریافت میکنین . اطاعت ، ما صبرمون زیاده .

    از دو سه ماه پیش که دیگه به آخر دوره نزدیک میشدم رسماً کار خونه رو کم کرده بودم و فقط واجبات و لزومات رو انجام میدادم . افراد نازنین قبیله ام هم خیلی باهام همکاری داشتن . بنده خداها اصلاً یادشون رفته بود که این خونه یک مادری هم داره .  خلاصه میدونم که تاچند هفته باید بدوم که کارهای عقب افتاده خونه انجام بشه . من حتی خونه تکونی کامل و آدم حسابی  عید هم نکردم . حالا تازه باید بیفتم به جون کمدها و کابینت ها .

   خوب خبر یه کار جدید دارم . قراره یه نمایش موزیکال برای بچه ها توی تئاتر کپیتال اجرا بشه . بلیطش در خود تئاتر فروخته میشه . ماجرای یک دختر بچۀ نیویورکیه که در تعطیلات به دلیلی مجبوره بره در مزرعه ای در تگزاس زندگی کنه . از اونجایی که به نظرش میاد داره میره دهات و دوست نداره زندگی شهری اش رو ترک کنه  با رفتن مخالفت میکنه ولی بالاخره مجبور میشه بره و بعد از مدتی میبینه که زندگی در مزرعه چقدر جالبه و از این حرفها .

    این یه نمایش شاد موزیکال و پر از رقص و آوازه . اینها هم  لینکها ی پشت صحنه و ساعات تمرین بچه ها هستش . اگه  بچه ای  توی خونه دارین میتونین ببرین تماشا . خوش بگذره .

http://www.youtube.com/watch?v=eWngp3pNeYo&feature=relmfu

http://www.youtube.com/watch?v=YVcmkpgL4n8

      بخش بزرگسال همین گروه یه نمایش جدی هم در باره داستانهای اسطوره ای  یونان  در درست دارن که به نظرم قراره دو ماه دیگه اجرا بشه . اون هم موزیکاله و با باله اجرا میشه . براتون خبرش رو مینویسم .

      راستی من بالاخره این صدای معروف Windsor Hum رو شنیدم . راستشو بگم ؟ ترسیدم اساسی ! والله هیچ ربطی به رعد و برق و صدای کارخونه و این چیزها نداشت . اگه از من میپرسین انگار یه اسکادران هوایی متشکل از هزار تا جت جنگی داشتن از بالای سرمون رد میشدن ولی توی آسمون هیییییچ خبری نبود . فقط صدا و صدا و صدا . خیلی تلاش کردم دستمو بلند کنم و موبایلمو بردارم که صدا رو ضبط کنم ولی راستش دستم قفل شده بود از ترس .  من نمیدونم این چی بود و راستش نمیخوام هم بدونم . کاش هر چی بود تموم بشه و دیگه نیاد . تازه برای اولین بار به همه اونهایی که میگفتن انگار یه صدایی از ماورا است حق دادم . انقدر اضطراب داشتم که به خودم گفتم بینوا دعا کن که هارپ باشه لااقل از زمین خودمونه . میدونین چیه ؟ اصلاْ دوست ندارم در موردش فکر کنم . بیایین در مورد یه چیز دیگه حرف بزنیم .

      یه قنادی خوب هم کشف کردم . اسمش Sunrise Bakery و آدرسش سر تقاطع تکامسه و موی هستش .  شیرینی هاش خیلی شبیه به بعضی از شیرینی های ایرونی خودمونه . یعنی شاید ما از اینها کپی کردیم و توی ایران درست میکنیم . نمیدونم به هر حال اکلیر و نون خامه ایش که خیلی چسبید . از فروشنده پرسیدم قنادتون کجائیه ؟ گفت دو تا قناد داریم . یکی مال لبنانه و یکی مال صربستان . فکر کرده بودم طرف شاید ایرانی باشه . آخه دو تا شیرینی هم داشتن درست عین گردوئی و مشهدی خودمون . سفارش کیک هم میگیرن و خیلی هم مدلهاشون خوشگله و صد البته گرون . یه کیک ساده یک کیلویی با دو قرون تزئینات نزدیک سی دلاره . انواع نون هم دارن .  

اینم وبسایتشون

http://www.sunrisebakeryandpastry.com/1/welcome

    هفته پیش رفتم که برای روز آخر دوره  شیرینی بخرم . هم یه جعبه بزرگ  برای دفتر آموزش و کارمندها و استادها  خریدم و هم برای خودمون اکلیر گرفتم . سه روز این اکلیر بینوا توی یخچال موند تا ما چهار نفر بالاخره بتونیم همزمان با هم توی خونه جمع بشیم .پریشب آخرش یه وقتی پیدا شد که یادمون بیاد یه خانوده ایم و میتونیم بشینینم دور هم و یه چایی و شیرینی به قول معروف بزنیم تو رگ . خلاصه با سلام و صلوات ظرف  رو آوردم و چایی ریختیم و نشستیم جلوی اکلیرها به تماشا .

     راستش انقدر که توی این مملکت سرم واسه شیرینی کلاه رفته دیگه ترس ورم داشته . یعنی خیال کن میخوای شیر بخوری . نمیدونی توی لیوان به جای شیر ، دوغه . اتقاقاً دوغ اصل اراجه و خیلی هم دلت بخواد بخوری  . اولین قلپ رو که میخوری شوکه میشی و خیال میکنی شیره ترش شده . چرا ؟ چون انتظار چیز دیگری رو داری یهو ذهنت پیام اشتباه صادر میکنه . شیرینی ها ی اینجا هم همینطوره . شاید اگه انتظار مزه محصولات هنرمندانه ی قنادیهای ایران رو نداشته باشم دیگه اینجوری یکه نخورم . ولی وقتی یه کیک خامه ای میبینم که شبیه کیکهای خودمونه و زمان خوردنش یه مزه دیگه ای به دهنم میاد خوب تو ذوقم میخوره دیگه .

      شب عید با دل خوش یه کیک خامه ای خریدیم که ظاهراْ یه تن خامه و شکلات و ترافل و خلاصه چیزهای به قول بچه ها جالب انگیز ناک داشت . ولی با اولین تکه متوجه شدم مثل(  گلاب به روتون ) پودر ORS مزه نمک و شکر همزمان میده . یعنی توی خمیر کیک یه کوچولو نمک هم زده بودن ! نمیدونم این روش خارق العاده ایده کدوم قنادی بوده ولی حال ما که گرفته شد حسابی .

     به هر حال به همین دلیل شهامت نداشتم به اکلیر گاز بزنم . بچه ها شجاع تر از من بودن . اولین گازها رو زدن و اعلان رضایت کردن و من جرأت کردم اکلیر خودمو بردارم و بخورم . جدی خوشمزه بود .من که مشتری شدم . 

 شب شما به خیر .