189/ چرا گاهی ما زنها دم در میاریم ؟
سلام . چندی پیش با دوست مهاجری صحبت میکردم که با شوهرش مشکل پیدا کرده بود . اصلاْ نمیخوام بحث خانوادگی اونها رو باز کنم . به من ربطی نداره که توی زندگیشون چی میگذره اگر چه که دلم خیلی برای بچه هاشون میسوزه . ولی موردی در ذهنم جرقه زد که بهتر دیدم مطرح کنم .
( از اینجا به بعدش ورود آقای شوهر ممنوع . پررو میشه والله ) . من عاشق شوهرم هستم و هرگز احساس نمیکنم که توی زندگی با این مرد حسرتی به دلم مونده باشه . هر موقع ، هر کاری دلم خواسته انجام دادم . اگه دلم خواسته کار کردم . دلم خواسته درس خوندم . دلم خواسته سفر رفتم و ...... همیشه از نعمت کمک کردنش بهره مند بودم و در تمام سالهای زندگی مشترک تنهایی و عدم حمایت رو حس نکردم . خلاصه هرگز " نه " نشنیدم . بنابراین من گله ای از زندگی ام ندارم . ولی با دیدن زنانی که در حسرت یک لحظه نفس موندن ، نفس خودم بند میاد . همیشه آرزو میکنم که خدا مردانی از جنس شوهرم به دخترانمون بده که درک درستی از کلمه " حق " داشته باشن . بگذریم و برگردیم سر ماجرای دوستم . اینها رو گفتم که نگین دل خودش پره لابد .
دوستم میگفت که از وقتی اومدن کانادا مشکلاتشون بیشتر شده و شوهرش میگفت چون از وقتی اومدیم " تو دم درآوردی " . این یه جمله کلیدیه که من از دهن خیلی ها شنیدم . به خصوص از عالیجنابان جنس مذکر . اوائل نمیتونستم بفهمم که درد اصلی کجاست . خیال میکردم که مسائل مالی و اقتصادی اجتناب ناپذیر مهاجرت گریبانگیر زندگی شون میشه و اصطکاک ایجاد میکنه . ولی بعد مدتی متوجه شدم که نه ، گره واقعی چیز دیگریه .

با یک عذر خواهی بزرگ از تمام آقایان نازنین منجمله مردان زندگی من : پدر نازنینم ، برادرهای گلم و شوهر عزیز دلم و با تاکید اینکه " من تعمیم نمیدم " ، توی ایران در فرهنگ جالب و جذاب کشور گل و بلبل ما ، معمولاْ ، دقت کنین که نمیگم همیشه ، معمولاْ مردها حق وتو دارن . یعنی اینکه حرف آخر رو اونها میزنن . زنان این مردها در تصمیم گیریها اصلاْ دارای عقل و تفکر به حساب نمیان که ازشون سوالی بشه . در برنامه ریزیها وجود ندارن . در حد یکی از لوازم مصرفی خونه تنزل مقام دائمی دارن ولی عادت دارن . سرشون داد میزنن ولی عادت دارن ، همیشه نفر آخرن ولی عادت دارن ، دیده نمیشن ولی عادت دارن ، دائم سرزنش میشنون ولی عادت دارن . دائم مقایسه میشن و نمره های بد کارنامه شون میره روی بیلبورد ولی عادت دارن . عادت دارن که از حق خودشون بگذرن و به شوهر برسن . این تصویر برای همه اونها آشناست که نیمه شب بیدار بشن که یه بالش اضافه به شوهر بدن یا از سی متری احضار بشن که کنترل تلویزیون رو که دومتری دست آقاست تقدیم کنن یا مثلا ْ سینه مرغ رو برای عالیجناب شوهر بذارن و خودشون بال بخورن . یا این تصویر که اول سفره ، سر گل قابلمه برنج رو برای شوهر بکشن . دروغ میگم ؟

اکثریت جامعه اینطورین . مرد ساعت چهار و پنج عصر میاد خونه و پاش رو دراز میکنه و سرویس تحویل میگیره ولی زن تمام ۲۴ ساعت داره میدوه که به تمام مشاغل خانه داری و مادری و همسری و شاید فرزندی و عروسی و کارمندی خودش برسه . شغل زن تمامی نداره . زن یه کارمند تمام وقته که استخدام شده برای انجام " تمام " امور محوله . کارمندی که مرخصی هم نداره تازه اگه کمی فقط کمی کوتاهی کنه سرزنش و تنبیه و حتی شاید اخراج هم بشه . این مدل زنها هرگز به خودشون اجازه استراحت نمیدن . عادت ندارن از دردهاشون ناله کنن . نمیتونن از خواسته هاشون حرف بزنن . در بدترین شرایط هم که باشن اگه شوهر بیاد و سرویس کامل نباشه بار نکوهش رو تحمل میکنن . یعنی در یک کلام به معنای عمیق کلمه " نامرئی " هستن تا وقتی که در مورد یکی از وظایف شغلی کوتاهی کنن . فلسفه وجودی این مدل زنهای نامرئی در کارشون نهفته است و از دید شوهر وجود خارجی ندارن و فقط در صورت کوتاهی در کار " دیده " میشن تا پای میز محاکمه بایستن .

این رفتارها نمودش فقط در رابطه زن و شوهری نیست . من بین خواهر و برادرها یا حتی در مردان و زنان غریبه خیابونها هم این رفتارها رو دیدم . چقدر پیش اومده که زنی توی پیاده رو داره حرکت میکنه ، از روبه رو مردی میاد ، اگه درست در مسیر قبلی حرکت کنن ممکنه تصادف کنن . امکان نداره که مرد راهش رو تغییر بده و این زنه که باید کنار بره و به مرد راه بده چون اون مالک مطلق همه چیز منجمله مسیر عابر پیاده است و زن اصلاْ اشتباهی اومده اونجا و " دیده " نمیشه . البته بگذریم از مردان بیماری که در این یک لحظه تصادف هم دنبال چیز دیگری هستن که بازش نکنیم بهتره چون این موضوع خودش هزار وبلاگ پر درد میطلبه و از دست من بر نمیاد .

چقدر ما زنها از دست بعضی از این جنابان غریبه توی رانندگی حرص خوردیم ؟ خود من دلم معدن درده از این یه مورد . میدونم با گفتن این جمله حمله آقایون شروع میشه ولی میگم : ما زنها بهتر رانندگی میکنیم . چون مثل شماها خود خواه نیستیم . چون قوانین برامون مهمه نه چون از پلیس و جریمه میترسیم . چون خیابون رو با ملک خدائی خودمون اشتباه نگرفتیم و مطمئنیم که توی پیست رالی نیستیم و ...... میشه این رشته رو تا ابد ادامه داد ولی در عمل ما توهین میبینیم و دلمون هم برای خودمون و هم برای پست شدن تدریجی بخشی از جامعه مذکران میسوزه و نمیتونیم حرفی بزنیم چون عادت کردیم که ساکت باشیم .

اینها رو گفتم که برسم به این نکته : این فرهنگ غالب مملکت ماست . اگه شوهری مثل شوهر من اخلاقش متفاوت باشه مقام تاج سری پیدا میکنه و اسمش میره توی رکوردهای گینس .
دوباره به خطوط بالا مراجعه کنین تا متوجه منظورم بشین . من از شوهرم " تعریف " کردم . یعنی به عنوان یک انسان خارق العاده متفاوت ازش یاد کردم . اصلاْ نمیتونم فکر کنم که این حق من و ماست و وظیفه اونه و گفتن و تعریف کردن لزومی نداره . مگه من نوعی که بیست و اندی سال یک سره کار کردم به عنوان موجودی متفاوت نام گرفتم که به ایشون مدال بدم ؟ مگه کارهای خوب و مفید من دیده شده ؟ مگه صبوری ها و فداکاری ها و تلاش من به حساب اومده ؟ اصلاْ " دیده " شدم ؟ ولی به شوهرم مدال میدم چون با دیگران " فرق " داره . چون منو " دیده " . چون من جزو معدود زنان مرئی این روزگار هستم . چون مشابهش کمه . و این درد اصلی ماجراست . گرفتین چی میخوام بگم ؟ یعنی برای چیزی که متفاوت نیست و حق توست مدال صادر کنی اونم با شادمانی چون نمونه اش کمیابه و تو خیلی خوش شانسی که داری . " دیدن " شاهکار نیست . وظیفه مرده و حق زن .

این نکته رو حتماْ شنیدین ، یکی از مفاهیم ماتریالیسم دیالکتیک که نسل من توی دبیرستان میخوندن : در مورد چیزی که اصلاْ اطلاعی نداری ، سوالی هم برات پیش نمیاد . وقتی خبر نداری که کشوری به نام کانادا وجود داره در مورد نام پایتختش هم سوالی نداری .
وقتی نمیدونی که حقی هم در این دنیا داری دنبال چگونگی به دست آوردنش نیستی . این اصل ماجراست . یعنی زنانی که پاشون رو میذارن اینطرف مرز و یهو با ماجراهایی روبه رو میشن که خواب و خیال به نظر میاد . مثلاْ دختر من روزی از غذایی که برای نهار برده بود به دوستهاش تعارف کرد . لوبیا پلو بود . گفتن خوشمزه است و ازش آدرس فروشنده رو پرسیدن . گفت مادرم درست کرده . تعجبشون دختر منو بهت زده کرد . به خصوص وقتی که حرف به اینجا رسید که مادرم بیشتر از بیست ساله که پیوسته و بی آنتراکت صبحانه و نهار و شام ما رو آماده میکنه و اصولاْ همه زنهای ایرانی این کارو میکنن .
من به شخصه از اینکه همیشه آشپزی میکنم ناراحت نیستم . این توی خون ماست اگر چه که سخت باشه و اگر چه که برعکس شغل آقایان محترم ، شغل من به عنوان یک زن ایرانی بدون حقوق و مواجب و مرخصی و استعلاجی و پاداش و ..... باشه . به هر حال خودم که میخوام بخورم ، حالا دو تا سیب زمینی اضافه تر . ولی من هم به اندازه همون بچه ها تعجب کردم وقتی فهمیدم که مادرهاشون آشپزی نمیکنن . اگه دخترم بره مهمونی خونه دوستان این مدلی ، خیلی شیک و ژیگول بهش میگن برو خودت هر چی از یخچال میخوای بردار و بخور !!! یه بچه ایرانی بره سر یخچال مردم و ..... ؟ یاد گرفتم که اگر بچه من میخواد بره مهمونی اول سیرش کنم چون ممکنه غذا گیرش نیاد .
همینجا به موضوعی اشاره کنم تا تظاهرات راه نیفتاده : اینکه مردها کار میکنن و حقوق و دستمزد زحمتشون رو میگیرن . کجا اعتراض یک زن شروع میشه ؟ حالا میخواد اعتراض کلامی باشه یا رفتاری یا حتی نهانی یعنی توی دلش و خفه خون ، کجا ؟ اونجا که میبینه در مقابل تمام زحماتی که میکشه حقوق و مزایا و استعلاجی که هیچ ، حتی تشکر تبدیل به توسری یا بدتر ، ضرب و شتم شده .
خوب زنی از تبار این زنان نامرئی مظلوم بیاد کانادا و اینجا احترام به زن رو ببینه . چه انتظاری دارین ؟ یک بار ، دو بار ، بالاخره یه روزی یه اعتراض کوچولویی میکنه و از اینجاست که مشکلات شروع میشه . مرد عادت داره که توی مملکت خودش در مقابل اعتراض همسر همیشه نامرئی یه اخمی بکنه و دری رو به هم بکوبه و دادی بزنه و ماستها کیسه بشه . ولی اینجا کافیه که یه همسایه صدای داد مرد و احیاناْ جیغ زن رو بشنوه و زنگ بزنه به ۹۱۱ . یا اینکه مرد یه سیلی به دخترش میزنه و فرداش دختره توی مدرسه با صورت کبود میشه انگشت نشان و دوباره ۹۱۱ . یا اینکه بچه مهد کودکی به معلمش میگه که بابام به مامانم گفته میکشمت اگه بازم رو حرف من حرف بزنی و بعله تلفن به ۹۱۱ و ..... یا بریم توی خیابون : مردی جرات داره که در رانندگی مزاحم زنی بشه ؟ بابا ۹۱۱ . مردی میتونه توی پیاده رو زنی رو آزار بده ؟ ۹۱۱ . کسی متلک بگه ؟ حتی سوت بزنه ؟ الهی شکر ۹۱۱ ........ من تقریباْ سه ساله که اینجام . هرگز نه خودم و نه دخترهام از " هیچ " کس مزاحمتی ندیدیم . چرا ؟ چون عادت دارن . چون فرهنگشون احترام متقابله و یاد گرفتن که هر کسی سزاوار احترامه حتی موجودات نامرئی مثل زنان و اگه کسی با این فرهنگ آشنایی و رفاقت نداره دیگه نباید از اینکه انقدر مورد علاقه ماشین ۹۱۱ شده تعجب کنه و این مشکلیه که گاهی بعضی از مردان رو ناراحت میکنه . حتی پناهگاههای متعدد برای زنان صدمه خورده تاسیس شده و پلیس همیشه در صحنه ( از این عبارت دلم میگیره ) کاملاْ مراقب همه رفتارهای اینچنینی بعضی از مردان هست .

لطفاْ دقت کنین که گفتم بعضی از مردان . میبینین ؟ همین هشدار دائمی من هم ناشی از این عادته که نگرانم مبادا به مردان اطرافم بربخوره و ... . اگر همین حرفها رو در مورد زنها مینوشتم انقدر هشدار نمیدادم .
یعنی میخوام بگم تمام هارت و پورتهای مردانه این مدل آقایون که توی ایران ابهت اونها بود و زنها هم بهش عادت داشتن اینجا به ۹۱۱ ختم میشه و این زنها میشن مشکل ساز و دارای " دم " .
بماند که این شوهر دوستم هم الهی شکر از حق و حقوق کانادائیش خوب استفاده میکنه و مثلاْ برای بوسیدن زنان غریبه در مهمانی ها با کله میدوه چون " اینجا رسمه " . لطفاْ خودتون تا آخر ماجرا رو بخونین .
اینطور آقایون میگن که زنها وقتی میان کانادا " دم در میارن " . مرسی لطف دارین . اگه شما لطفاْ اون اخلاق " دم ساز " تون رو جمع کنین ، زنها قابلیت دم درآوردن رو از دست میدن .

اینها عادت کردن که عیبشون رو به طبیعتشون نسبت بدن و از زیر بار اتهام فرار کنن . ایران که بودن به راحتی به خاطر حمایت فرهنگ غالب جامعه پیروز میشدن . مثلاْ ماجرای اون دانشجویی که در آسانسور مزاحم زنی آمریکایی شده بود و به اون خانم دست زده بود که یادتونه . ایشون خیال کرد اینجا هم ایرانه و عیب رو به نوع لباس خانم نسبت داد و از طبیعت " مردانه " خودش دفاع کرد . جناب قاضی هم با دو تا تو سری روانه زندانش کرد که یاد بگیره هم چشمهاش رو درویش کنه و هم دستهاش رو چون اینجا زنها به جای اینکه طبق عادت خفه خون بگیرن و با غصه از زن به دنیا اومدنشون صبوری کنن و به قول مردم کاری نکنن که بشنون " کرم از خود درخته " که چقدر من و ما از این عبارت دلخونیم ، بلکه به راحتی " دم درمیارن " و به پلیس شکایت میکنن و دودمان یارو رو به باد میدن .

در قوانین کانادا به قانون جالبی برخوردم . اینکه اگر زنی احساس کنه که شوهرش تهدیدی برای زندگی اونه میتونه در دفاع از خودش حتی بهش شلیک کنه . دقت کنین : فقط با احساس تهدید این حق رو داره . نه اینکه شوهرش حمله کرده باشه یا اسلحه ای به طرفش گرفته باشه یا .... بلکه زن فقط به نظرش بیاد که اّهان همین الآنه که بره و چاقو رو برداره . در این حالت زن در دفاع از خودش حق داره هر کاری که به نظرش میاد انجام بده . فیلم Provoked رو دیدین ؟ این فیلم بر اساس همین ماجراست . یعنی زنی که به شدت در ترس و اضطراب از کشته شدن به دست شوهرش به سر میبرده و در نهایت به خاطر همین واهمه و تهدیدهای شوهرش اون رو کشته . قانون انگلستان به دلیل اینکه خود شوهر با رفتارهای خشن و تهدیدهای متعدد باعث این وحشت و اضطراب شده ، این زن رو تبرئه کرد . خوب اسم این حق از دید مردان خشنی که عادت دارن زنهاشون رو به قصد کشت بزنن و بترسونن دیگه حق زن نیست بلکه " دم درآوردن " زنه .

همین مسائل باعث پروسه " دم سازی " خانمها میشه . یعنی اینکه یاد میگیرن که از سایه در بیان و مرئی باشن . یعنی اینکه صداشون از گلوشون بیرون بیاد . چه در حد اعتراض به آوردن یک جوراب و چه در حد شلیک به شوهر وحشی و خشن .
راستی یه صفحه خوب پیدا کردم برای مردانی که خدای ناکرده گرفتار زنان " دم دار " شدن و به مشکل رفاقت دائمی با ۹۱۱ مبتلا شدن کمک میکنه که با کمک مشاورین مجرب از شر دم خانم به علاوه محبت دائمی ماشین ۹۱۱ خلاص بشن . آمین
اگه بدبختانه در اطرافتون کسانی از این دست دارین شاید بتونین با این آدرس بهشون کمک کنین .
http://www.familyservicetoronto.org/programs/vaw/ifihadknown/farsi_men_final.pdf