سلام . امروز صبح ساعت ۵ بیدار شدم و دیگه خوابم نبرد و نشستم پای کامپیوتر . نامه هام رو چک کردم . به اخبار روز نگاه کردم و کلی در باره اقتصاد و سیاست و ...دنیا توی دلم نظریه پردازی کردم و به جای سردمداران دنیا تصمیمات مهم و ارزشمند گرفتم و احساس خوشگل " خود سیاستمدار بینی " بهم دست داد . خلاصه تا ساعت هشت که بچه ها و  جناب آقامون بیدار بشن سرم گرم بود .

   ساعت هشت بلند شدم و رفتم سراغ قوری و کتری . یه میز خوشگل ایرانی چیدم که بوی پنیر لیقوانش مستم میکرد . شوهر نازنینم از ایران با خودش چند کیلویی پنیر مورد علاقه ام رو آورده  بود . کنار پنیر هم چند تا پر گردو و نون بربری ( همون عربیه که مزه بربری داره ) و مربای آلبالو  و چایی لاهیجان و .... بعد میگن یه خورده تپل تر نشدی ؟ آخه چرا پنیر میارین برای من بیچاره ؟

 

تا ساعت هشت و نیم دلی - دلی صبحانه چیدم و متناوب به همه غر زدم که زود باشین ، دیرتون شد . ساعت بیست دقیقه به نه بالاخره یکی شون نشست سر میز و درحالی که حالا خودش داشت غر میزد هول هول شروع کرد به هم زدن چایی . شوهرم و اون یکی هم اومدن و سه تایی سریع صبحانه خوردن و بلند شدن که بپرن تو ماشین ولی ............

   گفته بودم یه همسایه پیری داریم که لطف کرد و با محبت بسیار به صورت مجانی آشپزخونه مارو  آب پاشی کرد و " شستوندش " ؟ ( شستوندن = وادارش کنی که شسته بشه    در  پست باران خانگی ) ایشون غیر از هنر وادار کردن دیگران به شست و شو یه هنر دیگه هم دارن . اینکه چون مطمئن هستن که همه ، همیشه بیکارن ، در نتیجه هر ساعتی ، هر کجا که کسی رو گیر بیارن ، تا اسم تمام گربه های زمان بچگی یا تمام نمره هایی که در طول دوران ابتدایی گرفتن یا ماجراهای زندگی  همه خاله زاده ، عموزاده هاشون رو نگن ، طرف رو ول نمیکنن . این تعارفات خاص ایرانی یا همون هندونه تراپی خودم هم باعث میشه که نخوام بهش پشت کنم و با سرعت صد کیلومتر در ثانیه از محل خطر دور بشم . پیر و تنهاست طفلی . چکار کنم ؟

      امروز صبح که همه دیرشون شده بود و هر کس داشت تقصیر رو گردن دیگری مینداخت درو باز کردیم که بریم بیرون ولی یهویی یه نفر از طبقه بالا با صدای بلند گفت good morning و شروع کرد از پله ها پایین آمدن . اگر میتونستم از صحنه فیلم بگیرم میفهمیدین چه کمدی بامزه ای شده بود . شوهرم و دختر کوچکم که جلوی صف بودن یک ثانیه با وحشت به هم نگاه کردن و در حالی که تلاش میکردن دو نفری با کیف و کتاب و .... همزمان از در رد بشن به همدیگه گیر کردن .

     خانم  همسایه چند پله پایین تر اومده بود . من به فارسی گفتم زود باشین . فرار کنین . ولی در کوچکتر از اون بود که باهم بتونن رد بشن . دختر بزرگم پشت در آپارتمان پنهان شد که مجبور نشه سلام و علیک کنه و با چشم و ابرو هی به من اشاره میکرد که : جواب سلامشو بده دبگه !  زود باش تو رو خدا مامان ! اون دو تا بیچاره هم با ترس شاهد نزدیکتر شدن خطر بودن و هنوز در تلاش برای رد شدن از در ،  زور میزدن . هی هم به فارسی جواب دادن رو به همدیگه پاس میدادن . تو بگو ، نه تو سلام کن ، نه خودت بگو !!!  دیگه خانم رسید به دو تا پله آخری و ما هر چهار نفر  هنوز موفق به فرار نشده  بودیم . ناچاری دو تا اولی ها سلام دادن ولی انگار مار نیششون زده باشه با یک یاعلی بالاخره از در رد شدن و به طرف ماشین دویدن .

     خانم با اشتیاق به من نگاه کرد که لابد ببینه امروز درجه تحمل گوشم روی چنده . من در رو پیش کردم و فقط صورتم بیرون بود . دخترم هنوز پشت در بود و کیف به دست منتظر بود من ایشون رو رد کنم . با بی میل ترین صدایی که میتونستم سلام کردم  . خودش داشت میرفت بیرون ولی میدونستم که اگر بذارم حرف بزنه تا ظهر باید بمونم  .  از فرصت استفاده کردم و گفتم مثل اینکه عجله دارین . خوب مزاحم نمیشم و  به محض اینکه داشت میگفت بله دارم میرم بانک ، خداحافظ ، دیگه صبر نکردم و  جواب دادم و درو بستم . پشت در با نگرانی گوش واستادم و مطمئن شدم که رفت و درو بست . بعد دوباره باز کردم و با احساس گناه به دخترم گفتم برو ، تموم شد .

   خیلی احساس عذاب وجدان میکنم ولی هر بار دل به دل این خانم دادن یعنی سه چهار ساعت از کار افتادن .

     دلم هم  واقعا براش میسوزه ها . ولی چکار کنم ؟ به اندازه این بنده خدا وقت آزاد ندارم . بچه هاش بزرگ شدن و زندگی دارن  و به قدرتی خدا ماهی یک بار هم بهش سر نمیزنن که مثلا با مهمونداری سرش گرم بشه . فقط هر روز صبحانه و نهار و شام میره توی خیابون اتاوا و توی پاتوق های همیشگی خودش غذا میخوره و برمیگرده . به سبک زنان این طرف آبی ، زیاد هم اهل کار خونه نیست و شاید سالی دو روز به دو تا دونه و نصفی گلدونش برسه . اینه که ساعات بیکاری اش خیلی زیاده .

     وقتی که زمان داشته باشم بدم نمیاد باهاش حرف بزنم ( ببخشید ، ایشون حرف بزنن و من گوش کنم ) چون برای انگلیسی ام هم خیلی خوبه . سه چهار نسل پیش خانواده اش به کانادا اومدن و لهجه خوبی داره . به نفع منه که به عنوان تازه مهاجر دوستانی با لهجه های درست داشته باشم ولی واقعا از نظر زمان ، فقیر هستم . نمیدونم صبح چه جوری شب میشه . گاهی شبها تا ساعت دو و سه بیدارم که به همه کارهام برسم . هم درس دارم و هم کار خونه و هم کلی کار اینترنتی . اینه که مجبورم بعضی وقتها خودمو پنهان کنم که دلش نشکنه .

    یادمه زمانی که آدم بودم و وقتی برای خودم داشتم که به تفریح بگذرونم دوست داشتم خیاطی کنم . عاشق تکه دوزی و  برودری دوزی و خلاصه النگ دولنگ با چرخم بودم . چرخ نازنینی که ایران گذاشتم و دلم براش یه ذره شده و نمیتونم بیارمش . یکی از عزیزترین تکه های جهیزم بود .

    یکی از خوانندگان وبلاگ در باره وضعیت خیاطی در ویندزور سوال کرده بودن . چند تا  صفحه خوب در این مورد پیدا کردم که براتون میذارم .

  این اولین چرخ خیاطی کامل و به درد بخوری بوده که طراحی شده . انگار مال حدود صد و بیست سال پیشه .

 

       این صفحه ده خیاطخانه برتر ویندزور  به انتخاب مردم رو براتون ردیف کرده  که با تماس با اونها میتونین از قیمتهاشون هم اطلاع  دقیق تر پیدا کنین . من به طور حدودی تحقیق کردم  از دستمزد پنجاه دلار برای یک دامن ساده  تا هزار دلار برای لباس شب پرکار متفاوت بود .

http://www.userinstinct.com/on/windsor/8693029-custom-sewing-alterations.htm  

      این آدرس لیست چند کلاس خیاطی و طراحی در اسکس برای کسب اطلاعات بیشتر . سه تای آخری  کلاس طراحی لباس هستن  . کسانی که دوست دارن طراحی لباس یا به قول هم وطنها " فشن " کار کنن باید دوره های طراحی رو بگذرونن .

http://essex.floodlight.co.uk/essex/courses-classes-lessons/best-dressmaking-courses/qualification/study/region/16180339/220706/100/domain.html

 

این هم یک کلاس  خیاطی در ویندزور

 Windsor 7683 Tecumseh Rd. E

This location offers Beginning & Intermediate sewing classes, Beginning Quilting and Roman Shade/Tab Top Curtain seminars.
Please call    5199741090    for details

    ممکنه کسانی در ایران کلاس خیاطی رفته و مدرک داشته باشن  . این عزیزان اگر میخوان در ویندزور خیاطخانه باز کنن لازمه مدرک همینجا رو هم کسب کنن  . بنابراین باید مدرک خودشون رو ترجمه  قانونی کنن و به کانادا بیارن . اگر مدرکشون اینجا قابل قبول باشه  دوره نهایی یک ماهه خیاطی در موسسات اینجا رو هم میگذرونن و امتحان میدن  و بعد مجوز کار در انتاریو رو به دست میارن .  معمولا مدرک سازمان فنی حرفه ای ایران رو در بیشتر رشته ها قبول میکنن . هزینه این یک ماه به علاوه هزینه های جانبی کسب مجوز در موسسات مختلف متفاوت و بین هزار تا  دو هزار دلار متغیره . اگر دوست داشته باشن در سطح یک طراح  لباس کار کنن حدس میزنم  شاید درآمد بیشتری هم داشته باشن  . بعد از کسب مدرک خیاطی پیشرفته میتونین دوره طراحی هم ببینین .  شهریه کلاسهای طراحی هم در دوره های دو یا چند ماهه حدود ماهی هزار دلار به بالاست . البته در همه این کلاسها لوازم و پارچه با خود شماست .