سلام . دارم میرم "خونه" . میدونین چی میگم ؟ هنوز انگار خونه برام خونه است . هنوز دلم کاملا" به این خاک و این آب و این هوا بسته نشده . هنوزم دلم میخواد سربالائی تیز کوچه رو هن و هن بکشم و برم و وقتی رسیدم اون بالا به پایین نگاه کنم و بگم اوووووووه عجب اومدی ها بانو . دلم برای بوی خاک کوچه تنگ شده . واسه صدای خش خش جاروی رفتگر شهرداری سر ساعت پنج صبح . صدای بازی بچه های همسایه توی حیاط . صدای دعوای گربه ها حتی . برای بوق ماشین ۱۱۰ سر ساعت یک نیمه شب که سر چهارراه یه خودی نشون میده و رد میشه . واسه صدای تریلی هایی که نیمه شب جون میکنن از سربالایی بالا بیان . واسه بازار میوه و تره بار شهرداری .  خلاصه دلم واسه " خونه " تنگ شده بابا .

     نمیدونم چند سال طول میکشه که من اینجا رو " خونه " بدونم . فعلا که هیچ گوشه ای از دلم خبری از این احساس نیست . ناشکری نمیکنم . اینجا هم خونه زندگی داریم و بالاخره داریم نفسی میکشیم ولی سخته بعد از چهل و اندی سال بخوای به جای دیگری بگی " خونه " . بگذریم .

     بلیط گرفته بودم راستش ولی عین بچه کوچولوها دلم میخواست که خانواده ام رو غافلگیر کنم . میترسیدم اگر زودتر توی وبلاگ بنویسم بالاخره یکی بخونه و خبردار بشن و مزه اش از بین بره .

    این بار  هم ماجرایی داشتیم با بلیط دوباره . اولش دو سه ماه پیش از آلیتالیا یه دو سره گرفتم به قیمت هزار و پونصد دلار . یه ماه پیش تقریبا رفتیم یه جایی مهمونی . آخ نگفتم براتون ؟ خیلی خوش گذشت . خودش ماجرایی بود . حیف که تعریف نکردم . همینقدر بدونین که اینجا با یه خانواده خیلی نازنین و مطبوع  ایرانی آشنا شدیم . من که گلوم هنوز پیش کوچولوی سه چهارساله شون گیره .

     خلاصه همون خانواده که در پذیرایی به سبک ایرانی سنگ تموم گذاشته بودن بنده خداها . گفتن واسه چی آنلاین خریدین ؟ آژانسها ارزونتر میدن که ! گفتیم مگه میشه ؟ همه چیز آنلاینش ارزونتره . گفتن نخیر بفرمایین ما بلیط گرفتیم هزار و صد دلار !!! باورم نمیشد . خلاصه ازشون شماره تلفن دو جا رو گرفتیم و فرداش سریع به اولی زنگ زدم .

    یه خانم مهربون ایرانی گوشی رو برداشت و بعد از توضیح ماجرا گفت : آره درسته . KLM بلیطهای ارزون داره . میخواین ؟ با عجله گفتم آره آره . انگار که میترسیدم کسی توی همین خط تلفن این بلیط رو از من بگیره . خانم پیشنهاد داد که ببین اول بلیط آلیتالیا رو کنسل کن و بعدش به من زنگ بزن . قبل از ساعت سه حتما . گفتم چشم . قطع کردم و زنگ زدم به آلیتالیا . آهان اول جون کندم که آنلاین باطلش کنم که نشد و مجبور شدم تلفن کنم .

    از همون تلفن ها که هزار ساعت صدای منشی تلفنی برات پخش میکنه که اگه میخوای با X صحبت کنی فلان شماره ، اگه میخوای با Yصحبت کنی فلان شماره و ..... به هر حال بعد از دو سه دفعه گوش دادن و اینکه هیچ شماره ای واسه کار من نداشت به اپراتور وصل شدم و بهش توضیح دادم که میخوام بلیطم رو باطل کنم . یکی از کارمندها باهام صحبت کرد و بعد از اینکه شیر فهم شدم که اولا ۲۰۰ دلار جریمه کنسل داره و ثانیا زودتر از دو هفته دیگه به پولم نمیرسم بالاخره بلیط رو باطل کرد . دیدم حتی با ۲۰۰ دلار جریمه هم باز ۲۰۰ دلار سود میکنم .

     دوباره به خانم ایرانی آژانس زنگ زدم که رفت روی پیغام گیر . پیغام گذاشتم و ساعت دو و نیم دوباره زنگ زدم . خانم برداشت و واااااای .... گفت ببخشین بلیطهای ارزونش تموم شده !!! و حالا مجبورین گرون بخرین !!!  حال منو میتونین بسنجین ؟ گفتم مگه میشه ؟ چرا ؟ گفت نمیدونیم  KLM چرا این کارو کرده بود . معلوم نیست خل شده بودن یا چی که برای چند ساعت بلیط ارزون ارائه دادن و حالا سایت رو بستن و میگن اشتباه شده . بنده خدا خودش دستپاچه تر از من بود و مدام عذرخواهی میکرد . گفت برگرد تا دیر نشده بلیط آلیتالیات رو پس بگیر . چون هنوز یه روز نشده که باطل کردی شاید بهت پس بدن .

     با حال خراب به آلیتالیا زنگ زدیم و ماجرا رو گفتیم ولی گفتن که نمیشه . گفتن اون بلیط باطل شده و باید بلیط جدید با قیمت جدید !! بخرین .

    نشسته بودم و داشتم فکر میکردم که اومدیم ابرو رو برداریم ، زدیم چشمش کور شد . حالا به جای دویست دلار سود ، چهارصد دلار ضرر دادیم .

    یادم اومد که از خانم میزبان دو تا شماره گرفته بودم . با ناامیدی به دومی زنگ زدم . نمیدونم خدا دوستم داشت یا نه ؟ دومی گفت من بلیط ارزون دارم ولی همین الآن باید بگیری و باید هم قبل از شروع ژوئن بری و برگردی که به دوره گرونی نخوری .

    راستی این شماره دو تا آژانسیه که به من دادن . شاید شما هم لازم داشتین .

Farnaz: 514-842-8000 ext 296 office - QUEBEC  

Hanna : 519-601-7222 - LONDON 

     ولی من بیچاره نمیتونستم قبل از ژوئن برم . چون اسباب کشی داریم . آخ یادم نبود اینم بگم . خدایا خونه خریدیم بابا . دیگه باشه بعدا تعریف کنم . انقدر ماجرا داشتیم توی این مدت که وقت نداشتم که وقت کنم حتی !!!

    اسباب کشی ما آخر ماه می انجام میشه و من به قول آژانس باید قبل از ژوئن یعنی همون موقع اسباب کشی برم و برگردم . پس کی بار ببندم ؟

     به هر حال بلیط رو گرفتیم و در این مدت کوتاه تلاش کردم که مقدار زیادی از بارها رو ببندم و در عین حال باز هم برای یه ماه این ملت غذا درست کنم . آخه من که میرم این دخترهای بیچاره توی امتحانهای خودشون میفتن و دیگه وقت غذا پختن ندارن .

    راستی بگم که بلیطم یه نشست توی آتن داره و یکی توی آمستردام . یادتونه با اون بلیط لوفت هانزای  سه قسمتی چه بلایی سرمون اومد ؟ تا توی این یکی بلیط دیدم دو تا ایست داریم از ترسم زود به آژانس زنگ زدم و دلیلش رو پرسیدم . الهی شکر گفتن که فقط واسه بنزینه . چون ایران بهمون بنزین نمیده و مجبوریم توی اروپا دو بار بشینیم زمین . به خیر گذشت . چکار کنم ؟ بگین ترسو . به من برنمیخوره .

    شش روز مونده به رفتنم . عین بچه کوچولوها ذوق دارم . بابا دل دارم منم . دلم برای پدر و مادرم و برادرهام و اهل و عیالشون تنگ شده .

    الآن فقط به یکی از زن برادرهام گفتم دارم میام . ترسیدم نکنه از شانس من بذارن برن مسافرتی جایی . منو بگو که میخوام غافلگیرشون کنم . ساعت دوی نیمه شب برسم خونه و ببینم هیشکی نیست درو برام باز کنه . آی غافلگیر میشم !! 

     واااااااااااای خدا دارم میرم . چندی پیش رفتم در کمال شادمانی برای خانواده ام سوغاتی گرفتم . برای بچه ها زیادتر  سه تا قلب گذاشتم که دقیقا بدونین چند تا برادرزاده دارم .

    دیدین هدیه دادن چه مزه ای داره ؟ به قول بابای نازنینم آدمی که هدیه رو میخره و میبره بیشتر از اونی که میگیره ذوق داره . هدیه دادن شادی بخش تر از هدیه گرفتنه . وقتی قیافه دخملهای برادرهام رو مجسم میکنم که از دیدن هدیه ها خوشحال میشن ، خودم از شادی پس میافتم .

    خوب دیگه بدرود تا ببینم کی میتونم دوباره پست بذارم . چون نمیدونم وضعیت ایران چطوریه ؟ سایتها باز میشه یا نه ؟ اصلا بتونم وارد وبلاگم بشم یا نه ؟ خلاصه اگه ندیدمتون خداحافظ تا یه ماه دیگه .