اخبار و عکسهای اختتامیه المپیک زمستانی
سلام . امروز میخوام از حاشیه های اخبار المپیک و مراسم اختتامیه براتون بنویسم .
یکی از نکات مهمی که در نظرمه بگم اینه که در کنار بازیهای المپیک تظاهرات پراکنده ای در اعتراض به چند مورد در کانادا انجام شد . مهمترین اونها مسئله بودجه و هزینه بازیها بود . خیلیها معترض شدن که در حالی که دولت کانادا وعده بهبود وضع بی خانمان ها و .... رو داده نباید هزینه سنگین بازیها رو متحمل بشه . اونم در کشوری که بخش قابل توجهی از هزینه امکانات زندگی شهری با مالیاتها تامین میشه . دولت کانادا هم از خیلی پیشتر اعلام کرد که برگزاری این بازیها در کانادا غیر قابل اجتنابه و هزینه اش هم به هیچ عنوان اعلام نمیشه ( به این میگن فکر بکر ) . گروه دوم به حضور سنگین نیروهای امنیتی در بازیها اعتراض داشتن چون اعلام شده بود که ۱۵۰۰۰ نیرو برای ایمن سازی فعال خواهند بود . گروه دیگری به طبیعت بکر و ویژه بریتیش کلمبیا اشاره کرده و میگفتن برگزاری بازی و هجوم جمعیت چند صد هزار نفری از سراسر دنیا این طبیعت رو از بین میبره . اینها نگرانن که ورود خارجیها به بریتیش کلمبیا باعث مرگ گونه های جانوری و گیاهی خاص این منطقه بشه . خلاصه بازار تظاهرات برای مقاصد مختلف گرم بوده .
میدونستین که حضور چهل درصدی ورزشکاران زن نسبت به سال ۱۹۴۲ که شروع بازیهای المپیک زمستانی بوده چقدر تغییر کرده ؟ در این سال فقط چهار درصد ورزشکاران زن بودن .
قبل از شروع المپیک ، کمیته المپیک تعداد ورزشکاران ایرانی رو ۴ نفر اعلام کرد . سایت رسمی المپیک این تعداد رو به ۶ نفر رسوند و خبرنگار کانادایی روز رژه تعداد رو ۷ نفر اعلام کرد . نمیدنم این عدد رو از کدوم جیبش درآورد . من که هرچی ملت توی صف رژه رو شمردم به عدد نه رسیدم . فکر کنم فقط مردها رو شمرد . تازه بامزه تر اینکه از " زنان " ورزشکار محجبه ایرانی اسم میبرد . من گیج شده بودم که مگه ما بیشتر از یه زن شرکت کننده داشتیم ؟ ضمنا پخش رژه این چند نفر هم از کانالها مشکل ساز شد چون خانم کانادایی که پیشاپیش اسم ایران رو حمل میکرد لباسش اسلامی نبود . هر کانالی یه راه حلی برای این مشکل پیدا کرد . مثلا با بریدن پایین عکس یا تار کردن پای این خانم . ولی جالبترین کار ، رنگ کردن پا ها با فتو شاپ بود . خود من وقتی دیدم فکر کردم این خانم برای حمل نام ایران استثنائا جوراب کلفت آبی پوشیده .
یک ورزشکار گرجستانی در تمرین های اولیه در حادثه ای جانش رو از دست داد . با مرگ دردناک این ورزشکار ،باقی ورزشکاران این کشور با شال و بازوبند مشکی به بازیها ادامه دادن . تماشاچیان هم به اونها ادای احترام کردن .
نظرتون در باره مایکل بوبله چیه ؟ من صداش رو دوست دارم . یکی از آخرین بخش های حمل مشعل به دست اون انجام شده . نمیدونم چرا ؟ ورزشکار هم بوده شاید یا برای محبوبیت زیادش . بوبله بعد از عبور از خیابان پاسیفیک ، مشعل رو به دست کن لایوتر داده . لایوتر بنیانگذار سازمان United We Can هست که در باره کمک به بیخانمانها و فقرا فعالیت میکنه .
نیکی یانوفسکی هم آهنگ زیبایی در باره المپیک داره . ببینین . قشنگه .
http://www.youtube.com/watch?v=vrCA0HK-yO0&feature=related
روز مراسم اصلی هم سرود ملی کانادا رو به دو زبون انگلیسی و فرانسه خوند.
http://www.youtube.com/watch?v=FSBRTR7m7-k
اینم عکسهای مراسم اختتامیه . بر عکس مراسم افتتاحیه که نبض نمایشات دست اقوام بومی بود ، در اختتامیه بیشتر کت قرمزها ( پلیس سوار معروف کانادا ) کلید دار بودن .
این تیم هاکی زنان کانادا است که مدال طلای المپیک رو به دست آورد و خیابونهای ویندزور رو به توپ بست . دو روز پیش یهو دیدیم تمام خیابونها پر از جوونهاییه که پرچم کانادا رو پوشیدن !!!! و ببخشین شرمنده ام : دارن حرکات موزون و بی ادبانه انجام میدن . معلوم شد که کانادا توی المپیک بیشترین مدال طلا رو به دست آورده و به خصوص از پیروزی تیم هاکی به رقبا شاد بودن . پلیس مجبور شد بخشهایی از خیابونهای Ouelete و Wyondatte رو ببنده که جوونها در حرکات موزونشون به مشکل برنخورن . یادمه وقتی حمید استیلی اون گل معروفش رو زد و باعث پیروزی تیم ایران بر آمریکا شد خود من که به عمرم حتی یه بازی فوتبال رو کامل ندیدم ، چنان جوگیر شدم و شور برم داشت که با بچه هام پریدم توی خیابون . تو این جور موقعیت ها ، آدمها حال خودشون رو نمیفهمن . همون روز یه موتوری که از زور شادی داشت ویراژ میداد ، یه خط سراسری روی ماشین شوهرم انداخت و توی سیل جمعت شاد خیابون سهروردی گم شد . همه شاد بودن و شوهر من غصه دار.
اینم تیم هاکی مردان کانادا
خوب حالا که به آخرش رسیدم درد دل کنم . میدونین من دو دفعه امروز این پست رو نوشتم ؟ بار اول نزدیک به سه ساعت طول کشید تا تمام عکسها و مطالب رو پیدا کنم و ترجمه کنم و .... ولی خیلی ساده دلانه یهو یی به اشتباه بدون اینکه save کنم ، پاکش کردم . فقط حال منو بسنجین . کم مونده بود گریه کنم . بلند شدم و یه چایی برای خودم ریختم و رفتم روی مبل محبوبم نشستم . به آهستگی چاییمو خوردم و برگشتم یه یاعلی گفتم و شروع کردم . اگه امروز بجه های من بی نهار بمونن گناهش به گردن این وبلاگه .