سلام . راستش خیلی گرفتارم این روزها و اصلاً توان نوشتن ندارم  ، نمیدونم چرا قسمت نمیشه بیام چیزی بنویسم ولی در وبلاگ زندگی زیر پوست من   که  فریبای عزیز  بهش لینک داده بود  به موضوعی برخوردم که بسیار ناراحتم کرد و داغهای دل خودم تازه شد .  دیدم بهتره اطلاع رسانی بشه تا در موقعیتهای خدای نکرده مشابه که انشاالله برای هیچ کس پیش نیاد ، آدم با دقت و احتیاط کامل رفتار کنه وگرنه داغی به دلش میمونه که قابل جبران نیست . 

      خیلی متاسفم که نمیتونم مثل سالهای قبل به روز باشم و دائم پست بذارم . ممنون که تا اینجا با من بودین و فراموشم نمیکنین . خیلی خوشحالم که راه اندازی این وبلاگ کمک کرد دوستان بسیار عزیزی پیدا کنم که دلم به وجود نازنینشون بنده . دعا میکنم روزی روزگاری بتونم دوباره پر کار باشم . این وبلاگ بسته نمیشه و فعلاً با پستهای ماهی دو سه بار چراغش روشن میمونه ، خدا بهم همت و توانی بده که دوباره چلچراغش کنم .