سلام ،میخوام چند تا خبر از ویندزور براتون بذارم ولی قبلش یه پیغام مهم واسه یه دوست دارم : 

     علیرضای گرامی ، اومدین پیغام گذاشتین ولی من بی فکرانه بدون اینکه آدرس جدید رو کپی کنم پیغام رو خوندم ، پاک کردم و نشستم جواب نوشتم . بعد دیدم آدرس درست یادم نمونده ، اجباراً به آدرس قدیمی فرستادم . نمیدونم هنوز از آدرس قدیمی استفاده میکنین یا نه ، احتمالاً از شانس من ، نه . لطفاً یا اونو چک کنین یا اگه به هر دلیل بهش دسترسی ندارین واسم آدرس جدید رو بذارین . متشکرم . 

    ضمناً تالار گفتگوی ایرانیان ویندزور که به تازگی راه اندازی شده، بهترین مکان برای کسب اطلاعات " مهاجرانه " و " ویندزورانه " :) است . خودم هم عضو شدم و باور کنین کلی مطلب داشتن که من نمیدونستم و تازه یاد گرفتم . خدا توی هر دو تا دنیا عوض خیر بهشون بده. اینم آدرسشون :

www.askinabroad.com

زندگی در کانادا - انتاریو

     خوب برسیم به اخبار شهرمون ، یادتونه پارسال در مورد حملۀ یک افسر پلیس ویندزور به دکتری به نام ابوحسن براتون نوشته بودم ؟ بعدش هم باز نوشتم که همین مسئلۀ جرقۀ درگیری شهردار و رئیس پلیس ویندزور شد وبه دلیل اینکه تونستن ثابت کنن که رئیس پلیس خیلی هوای افرادش رو داره و به نفع اونها در دادگاهها حتی رشوه هم داده ، ایشون در نهایت تعویض  و شخص جدیدی به جای این آقا رئیس پلیس ویندزور شد .

     برای یادآوری ماجرا میگم که " ون باسکرک "  افسر پلیس ویندزوری که اعتقاد داشت دکتر ابوحسن برای دخترش مزاحمت ایجاد کرده در پارکینگ مرکز درمانی جکسون به دکتر حمله وبه شدت اونو مضروب میکنه . دکتر ازش شکایت میکنه ولی در عین حال در فیلمی که دوربین مدار بسته از حادثه گرفته به نظر میاد که دکتر هم در مبارزه شرکت و به پلیس ضرباتی زده .

     به هر حال ماجراهای پارسال تا به حال این بود که " ون باسکرک " که به دکتر ابو حسن حمله کرده بود پنج ماه رو در زندان گذروند به اتهام رفتار خشن و غیر عادی . ولی دو تا پلیسی که مامور تحقیق این قضیه بودن یعنی بازرس " مک میلان" و پلیس زیر دستش " پل بریجمن" ظاهراً  با این پرونده جانبدارانه برخورد کردن و صدمات دکتر رو ندید گرفتن و گفتن که خود او هم حمله کرده بوده و این مبارزۀ دو جانبه بود . وکیل هم در دادگاه با بررسی فیلم سعی کرد نشون بده که ابوحسن هم در حملۀ متقابل بیکار نبوده . نتیجۀ این مبارزه ، پارگی شبکیه چشم دکتر و شکستن بینی و ... بود.

     اگر چه در فیلمی که از صحنۀ درگیری پخش شد به نظر میومد که درگیری دو جانبه و یک مبارزۀ کامله ولی دکتر اعلام کرد که به خاطر سنگینی حملۀ ون باسکرک دچار پارگی شبکیۀ چشم شده بود و در واقع  فقط برای نجات جان خودش مشتهای بی هدف پرتاب میکرده .

     ابوحسن در دادگاه گفت  دید من مشکل پیدا کرده بود و اگاهی به این موضوع و گفته های چندین شاهد میتونه به پلیس اثبات کنه این که این کاملاً یک دفاع بود . احتمال اینکه من میتونستم مشتی بزنم صفر بود . من چیزی نمیدیدم و قادر به مبارزه نبودم ، فقط ناامیدانه از خودم دفاع میکردم

     دکتر ابو حسن امید داره که در تحقیقات و جلسات جدید دادگاه اوضاع براش بهتر باشه .  به گفته قاضی اگه در تحقیقات جدید ثابت بشه که دو افسر پلیس ویندزور به دلیل جانبداری از همکارشون با اهمال و اغماض در  تحقیق این پرونده عمل کردن ، مجازات خواهند شد .

    دکتر ابو حسن قبلاً در مصاحبه ای گفته بود به نظر من این دادرسی بدون انصاف و دور از حق بود و با هدف حمایت از همکاران پلیس خودشون انجام شد . اگر آنها درست بررسی و دادرسی میکردن من باید از جرم حمله مبرا میشدم .

    او گفت که اتهام حمله دقیقاً  زمانی به او وارد شد که در حال فارغ التحصیلی بود و مجبور شد که به کالج متخصصان و جراحان انتاریو اطلاع بده و ثبت نام برای مجوزش رو به تاخیر بندازه و و کارش رو ول کنه و حالا معلوم نیست که بتونه بازم عدم سوء پیشینه بگیره .

    به گفته ابوحسن او نه تنها مورد حمله خشونت بار پلیس قرار گرفت و صدمۀ شدید جسمی خورد بلکه  مجدداً به خاطر تآثیرات این ماجرا صدمه خورد و اینکه این تاثیرات از خود حمله بدتر بود.

    ابوحسن گفت من حس کردم که دو بار صدمه خوردم . به من حمله شد و برای کاری که نکردم مجازات شدم . " ویرانگر "  بهترین کلمه است برای این بلایی که سرم اومد .

    الله اعلم ، ببینیم نتیجۀ تحقیقات دادگاه به کجا میکشه و بالاخره پلیس مقصره یا دکتر هم بیکار نبوده .

    دیگه چه خبری از شهر براتون بدم ؟ آهان، امروز قرار بود برم آزمایش خون بدم ، در عین حال میخواستم یه سری به وست بزنم که ببینم کی نمره ها و مدرک پایان دوره رو میدن . برای همین به محل کارم گفتم که ظهر میام سر کار . خلاصه صبح زوووووووود  ساعت نه و بیست دقیقه با دخترم از در رفتیم بیرون . بهش گفتم به پای من راه نیا ، تو بدو که به اتوبوس برسی . میدونستم که خودم نمیرسم و این بچه به پای من میسوزه و کلاسشو از دست میده . خلاصه اون دوید و رسید و بنده جا موندم و " من به چشم خویشتن دیدم که اتوبوس جانم میرود " .

     موندم توی ایستگاه تا یه ربع بعد اتوبوس پشت سری رو سوار شدم . بعداً دخترم گفت مامان تصادفو دیدی ؟ گفتم نه ، کجا؟ گفت: امروز صبح ساعت نه و نیم سر تقاطع هاوارد و تکامسه یه تصادف شده بود . نمیدونم ماجرا چی بود ولی جالب اینجاست که من و دخترم در دو تا اتوبوس جداگانه درست به فاصلۀ یک ربع با هم داشتیم از همون تقاطع رد میشدیم . ویندزور استار زمان حادثه رو نه و نیم اعلام کرده . دختر من نه و سی و پنج میرفته که رانندۀ اتوبوس مجبور شده بره از خیابون دوگال برگرده چون تقاطع بسته بوده . من ساعت نه و پنجاه یعنی بیست دقیقه بعد تصادف رسیدم ولی خیابون باز بود ! یعنی بیست دقیقه ای پلیس اومد و صحنه رو دید و جمعش کرد و تمام . 

    رفتم وست و گفتن که برای مدارک میخوان یه مهمونی بذارن . باید صبر کنیم تا برنامه ریزی کنن . راستی یه برنامۀ خیلی عالی جدید داشتن که ثبت نام کردم . گفتن بین بانک کانادا تراست و وست قراری گذاشته شده که از طرف بانک چند تا کارگاه آموزشی برای شاگردان وست بذارن . منم با شادمانی تمام اسممو توی لیست نوشتم . کلاسها جمعه صبحها برگزار میشه . وقتی برگشتم موسسۀ به رئیسم و مسئول کارگزینی هم اطلاع دادم که جمعه ها فقط بعد از ظهر میام .

    خوب دیگه ساعت از دوازده گذشته ، دارم تلو تلو میخورم . قربان شما خداحافظ