سلام . آخی دوباره برگشتم توی فضای آشنا و عزیز وبلاگم . دلم براش خیلی تنگ شده بود . اینجا احساس آرامش میکنم . با اینکه جلوی چشم همه کاربران اینترنت دنیا هستم ولی انگار توی یه اتاق آروم و ساکت ، تنها نشستم . یه طوری دلم احساس امنیت و سبکی میکنه . دوران خوشی نداشتم . اولش قلب پدر عزیزم کودتا کرد و دکتر گفت هشتاد درصدش از کار افتاده و وضعش خطر ناکه . دلم بدجوری براش گرفته بود . باید میرفت اتاق عمل ولی قبل از اون ، داروئی لازم داشت که لعنت به این تحریم ، پیدا نمیشد . حتی من اینجا هم تلاش کردم ولی چون داروی تخصصی بود به سادگی نمیفروختن . بالاخره الهی شکر دختر عمه عزیزم دارو رو پیدا کرد و پدرم راهی اتاق عمل شد . به خیر گذشت و خدا دیگه سرمون نیاره . قلب گلش دوباره جون گرفت و کابوس تمام شد . بعدش مشکلات خودم شروع شد و ..... گذشت و بگذریم . خوب چی بگم ؟ 

     یک دنیا ممنون از همه دوستان عزیز دلم که پی گیر من بودن . از همه اونهایی که با پیام و نامه و تلفن بهم نشون دادن که یه دوست چقدر میتونه با محبت باشه . من از همگی متشکرم و قدر دان لطف و مهر شماها هستم . 

      انقدر فاصله افتاده که نمیدونم چی بگم و از چی بنویسم براتون . اول از وضع فعلی خودم  بگم که بیشتر از نیمی از دورۀ ای ال تی که براتون نوشته بودم گذشته . اولاً تعداد آقایون کلاس به پنج نفر رسید ولی گفتن این آخرین ترمی هست که آقایون هم ثبت نام میکنن و از ترم دیگه بازم فقط خانمها وارد این دوره میشن . البته همونطور که قبلاً گفتم موسسۀ WEST مخفف Women's Enterprise Skills Training  برگزار کنندۀ دوره ای ال تی هست و این موسسه از اسمش پیداست که فقط به خانمها خدمات ارائه میده در نتیجه همین یک دوره هم که از برادران ارجمند ثبت نام کردن عجیب بود . ولی میخوام بگم که این دوره رو از دست ندین . رایگان هم که هست و فشاری به جیبهاتون نمیاره و واقعاً مفیده .

     هوا هم که داره میگه من زمستونم . توی این دو سه روز " طوفانی " ما هم بی نصیب نموندیم و پریشب که از صدای ترسناک باد نخوابیدیم . دیروز هم شدت باد داشت منو پرت میکرد روی زمین . ولی اومد و رفت و به خیر گذشت . بیچاره شهرهایی که دم گوشش بودن . 

     از دلار و وضعیت اقتصادی و اینها هم که نگم دیگه . همه میدونیم و نوشتیم و خوندیم .  اینم که سر ما مهاجرینی که هنوز ریال به دلار زندگی میکنن چه بلایی اومده فقط خودمون میدونیم . دلم واسه دانشجوهایی میسوزه که بدون خانواده دارن تنهایی گذران میکنن . ارز دانشجویی هم که دیگه هیچ و طفلکی ها ..... 

     یه موردی که خیلی ناراحتم کرد خداحافظی علیرضای گرامی بود . نمیدونم چی باعث شد بخواد وبلاگ نازنینش رو ببنده . امیدوارم که اوضاع بر وفق مرادش باشه و مشکلش هر چی که هست زودتر حل بشه . من جداً دلم برای نوشته های هوشمندانه و زیباش تنگ میشه . 

     درسهام خیلی سنگین و سخت شدن ( چند بار در عرض یکی دو سال گذشته من این جمله رو نوشتم ؟ ) و متاسفانه حال و روز خودم زیاد جالب نیست . ولی به قول برادرم ماها آدمهای پوست کلفتی هستیم و به این آسونیها از میدون فرار نمیکنیم ، بگذریم . ( فریبا جان و بهارۀ گلم  ویتامینهای روحی شماها  هم بی تإثیر نبود ) 

     دیشب هالووین بود ولی من امسال بر خلاف سالهای گذشته هیچ کاری انجام ندادم . حتی یک کدوی ناقابل هم نپختم . طلب بچه هام یک " کاکا" ی آدم حسابی و طلب بچه های محل ، سال دیگه انشاالله واسشون یه کامیون خوراکی آماده میکنم . فقط واسه دختر کوچیکه یه پیرهن مدل قدیمی دوختم . بزرگه خودش آستین بالا زد و همت کرد چون دیگه واسه اون طفلک نه جون داشتم و نه وقت . یکی میگفت رفتی اونجا ، کانادایی بازی درمیاری و واسه ما هالوین هالوین میکنی !! گفتم اولاً شادمانی جرم نیست و هر جای دنیا که جشنی باشه میتونی شرکت کنی و لذت ببری و ماهم از اول قرار گذاشتیم که حتی اگه سرخ پوستها هم جشنی داشتن شرکت کنیم . ثانیاً این مراسم دوره افتادن بچه ها برای شکلات و آب نبات به شدت شبیه به قاشق زنی و ماجراهای چهار شنبه سوری ماست . ثالثاً ما هم در مراسم ایرانی دوستهای خارجی خودمونو دعوت میکنیم و سعی میکنیم بهشون خوش بگذره . کجای این ماجرا جرمه ؟ من هر سال واسه هفت سین خودم کلی تبلیغ میکنم و " ایرانی بازی " در میارم . چطور اینجا دوستهای ما که میان سر هفت سین و لحظۀ تحویل سال با ما داد میزنن و بالا و پایین میپرن ( ببخشید این یه رسم خانوادگی شده و ما اگه بعد صدای توپ ، جیغ نزنیم انگار سال تحویل نمیشه ) و ازمون عیدی میگیرن بد نیست ؟ اگه کلاه بوقی عمو نوروز سر دوست خارجیم بذارم و ازش عکس بگیرم خیلی جالبه ولی اگه بچه خودم لباس هالوین بپوشه بده ؟ تازه چطور میتونم به بچه ام بگم که بچه های مردم شاد باشن ولی تو حق نداری بری بیرون ؟ بابا یه خورده کمتر تعصب به خرج بدین . شادی و شادمانی هیچ گناهی نداره ، به هر زبانی و در هر فرهنگ و اجتماعی که باشه حق شرکت داری مگه اینکه صاحبانش دوست داشته باشن مراسمشون ایزوله باشه . 

     خوب دیگه چی ؟ دارم رزومه مینویسم  که بیفتم دنبال پیدا کردن شغل . بعد اینکه دوره های مختلف رو گذروندم و مدرک گرفتم حالا باید همون نسخه ای که واسه مردم میپیچیدم خودم انجام بدم  یعنی دوره کار داوطلبانه . قسطهای وامی که برای درسم گرفتم از چند ماه دیگه شروع میشه . ایشاالله که دیگه تا اون وقت وضعم معلوم شده .

      فعلاً بسته ، برم سر درسم . برای فردا کلی کار دارم . سعی میکنم دیگه فاصله بین پست ها نیفته . خداحافظ همگی .